کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

سفرنامه 95 / ساحل گیسوم

بعد از گذشتن از جاده رویایی خلخال به اسالم در استان گیلان در فرصت کمی که داشتیم به پارک جنگلی گیسوم و سواحل زیبای آن رفتیم که جاده ای که به ساحل منتهی میشد هم یک جاده جنگلی فوق العاده زیبا بود ، مسیری بسیار زیبا و دیدنی که با درختان سر به فلک کشیده و تونل مانند واقعا هیجان انگیز بود . خوردن تمشک و زغال اخته و نم نم بارون واقعا توی این جاده زیبا به هر سه نفرمون چسبید خصوصا به شما که عاشق خوردنیهای ترش از این مدل هستی...   بعد از گذشتن از جاده جنگلی زیبا به ساحل دریا رسیدیم و شما به محض رسیدن خواستی که یک کایت بخریم و این شما و کایت هوا کردن ... مامان فدای چشمهای خندانت و اون چال لپت قشنگ من...  ...
5 شهريور 1395

سفرنامه 95 / جاده رویایی اسالم به خلخال

بعد از خوردن ناهار در اردبیل مسیرمون را به سمت جاده خلخال به اسالم که قبلا از زیباییهاش زیاد شنیده بودیم ادامه دادیم... و واقعا با زیباییهای فوق العاده ای در طبیعت روبه رو شدیم که بسیار رویایی بود... جاده گردشگری خلخال – اسالم که شهرستان خلخال در استان اردبیل را به اسالم در استان گیلان متصل می کند به دلیل برخورداری از شرایط خاص و اقلیم کوهستانی و ترکیب طبیعت جنگلی با دشت امروز به عنوان رویایی ترین جاده جنگلی کشور شناخته می شود. این جاده که به دلیل کوهستانی بودن حتی در تابستان از آب و هوای سرد ،خنک برخوردار است، در اغلب اوقات بویژه در نیمه دوم سال به دلیل بارش برف و باران های سیل آسا بسته بود و مسافران تنها می توانند در این ...
5 شهريور 1395

سفرنامه 95 / اردبیل

بعد از خداحافظی از دوستان مهربونمون مسیرمون را به سمت اردبیل ادامه دادیم... توی جاده ویک گندمزار بسیار زیبا که نشانه کلی زحمت و تلاش بود و همه مراحل را واست توضیح دادم و خیلی دوست داشتی و یک خوشه گندم با خودت برداشته بودی میخواستی خونه که رسیدیم گندمهاش را آرد کنیم و نان بپزیم و با کلی توضیح قبول کردی که این خیلی کمه توی مسیرمون مناظر خیلی زیبایی را دیدیم و لذت بردیم و شب هنگام به اردبیل رسیدیم و بعد از پیدا کردن یک هتل مناسب خوابیدیم تا فردا سفرمون را ادامه بدهیم... صبح بعد از بیدار شدن از خواب و خوردن صبحانه به داخل شهر اردبیل رفتیم و چون خیلی زمان زیادی نداشتیم به دیدن چند جایی از مکانهای دیدنی این شهر بسنده کردیم....
3 شهريور 1395

سفرنامه 95 / تبریز...کندوان

حدود ساعت 12 شب به تبریز رسیدیم و بعد از کلی پرسه زدن داخل خیابانها چون به نطر میرسید تابلوهای خیابانهای شهر تبریز کمی گنگ بود بالاخره یک هتل مناسب پیدا کردیم و بعد از دوش گرفتن خوابیدیم تا فردا تبریز گردیمان را شروع کنیم و ببینیم این ادعا که میگویند : اصفهان نصف جهان است ، اگر تبریز نباشد !! صحت دارد یا نه ؟؟؟ صبح به توصیه یکی از دوستان تبریزی بابا کورش که تاکید کرده بود حتما از بازار بزرگ تبریز دیدن کنیم به سمت بازار رفتیم و البته با چنان شلوغی مواجه شدیم که اگر هم این بازار جذابیتی داشت اصلا به چشم ما نیامد البته در این که این بازار زیباییها و جذابیتهای زیادی داشت شکی نیست ولی برای ما که بازارهای اصفهان را که تشابهات زیادی با با...
3 شهريور 1395

سفرنامه 95 / سنندج ...بناب ...مراغه

بعد از جدا شدن از خاله رعنا جون و عمو عبد سفر سه نفری خودمون را به سمت سنندج آغاز کردیم و بعد از حدود دو ساعت به سنندج رسیدیم فضای این شهر به خاطر پوشش قالب آقایان و خانمها که لباسهای کردی زیبا پوشیده بودند جالب بود البته ما به غیر استراحت کوتاهی که در یک فضای سبز زیبا داشتیم زیاد در این شهر نماندیم ... پسر قشنگ من در حال غلت خوردن و لذت بردن از بازیهای کودکانه... اینم سوتی که وقتی رفته بودیم غار علیصدر از خاله رعنا جون خواستی واست بخره و اینجا یک پر پرنده پیدا کردی و براش گذاشتی و میگفتی که خیلی خوشحاله... عاشق تخیلات زیبات هستم عزیز دلم بعد از کمی استراحت مسیرمون را ادامه دادیم و در مسیر جاده سقز به سد وحدت یا ق...
2 شهريور 1395

سفرنامه 95 / همدان ...

قرار بود امسال یک سفر کوتاه ایران گردی داشته باشیم و خیلی دوست داشتیم که خاله ها و دایی هم همراه ما باشند ولی متاسفانه برنامه کاری هیچ کس با برنامه ما هماهنگ نشد و ما مجبور شدیم سه نفری سفرمون را آغاز کنیم البته در ابتدای سفرمون در همدان خاله رعنا جون و عمو عبد و خانواده محترمشون همراه ما بودند و باهم به غار علیصدر رفتیم و بسیار خوش گذشت... با رسیدن به منطقه گردشگری غار علیصدر و فضای سبز و هوای دلنشین آنجا اصلا تصور اینکه چنین غار زیبایی در چنین منطقه ای وجود داشته باشد را نمیتونستم بکنم یعنی همیشه تصورم از غار یه دهانه سنگی در دل یک کوه بود و اصلا فکر نمیکردم در چنین جایی بتونم یکی از عجایب جهان را ببینم که واقعا فوق تصور بود... مثلا غ...
1 شهريور 1395

اصفهان...

تقریبا سه هفته پیش اصفهان بودیم این بار هم مثل همیشه به شما خیلی خوش گذشت ... این بار فقط با چند عکس اون روزها را در خاطراتت ثبت میکنم البته در مورد رفتن به باغ وحش و طبیعت گردی هم که در پستهای قبلی واست نوشتم.... یک روز بعد از ظهر که دوتایی به پارکی که نزدیک خونه مامان عفت جون بود رفتیم...وبعد عمو حمید و نگار بدون اطلاع اومدند پیشمون و شما خیلی خوشحال شدی... یک روز بعد از ظهر دیگه که با خاله محبوبه و مهربد رفتیم همون پارک و این بار با مهربد بیشتر از همیشه بهت خوش گذشت و بازی کردی از توپ بازی و بازی با وسایل پارک گرفته تا جمع کردن چوب و فروش اونها... یک روز که با خاله راحله جون رفتیم سیتی سنتر و شما با این ربات حسابی دو...
12 مرداد 1395

طبیعت گردی...

این بار که اصفهان بودیم فرصتی پیش اومد تا یک روز هم به روستای بابا کورش بریم و کمی شما در طبیعت بازی کنی و چون عاشق بازی در طبیعت هستی کلی بهت خوش گذشت... اول به خونه مادربزرگ بابا کورش رفتیم و یه عالمه داخل حیاط بازی کردی و لذت بردی و فقط برای خوردن غذا از حیاط دل کندی و داخل اتاق بودی.... دیدن مرغها ... یه کم تاب بازی که خیلی هم برات جذاب نبود و فقط دو سه دقیقه ای بازی کردی...   دیدن این چرخ چاه قدیمی هم که الان بلااستفاده بود و توضیحاتی که در موردش واست دادم هم خالی از لطف نبود.... اینم بدو دو داخل حیاط... اینم یه عکس یادگاری با پریسا و پارسا و یه ژست قهرمانانه از شما که نشانه ق...
12 مرداد 1395