کیارادکیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

اصفهان..

1394/5/26 10:47
نویسنده : مامان رویا
1,476 بازدید
اشتراک گذاری

دفعه پیش که رفتیم اصفهان 4 روز بیشتر اصفهان نبودیم واسه همین مطلب زیادی هم واسه نوشتن ندارم ...مثل همیشه و بیشتر از قبل شما بیتاب رسیدن بودی و مدام میپرسیدی پس کی میرسیم خونه مامان عفت و چون یادت بود که دفعه پیش بهت گفته بودم که وقتی آقای خورشید رفت و شب شد میرسیم ...مدام چشمت به آسمون بود که ببینی کی این آقای خورشید میره ؟بی حوصلهسوالیه کم خوابت برده وقتی بیدارشدی با خوشحالی میگی مامان به آسمون نگاه کن ببین آقای خورشید داره پتو روش میکشه میخواد دیگه بخوابه الان میرسیم خونه اوبه ...آرامچون خورشید مثل عکس زیر داشت میرفت پشت ابرها شما این توصیف قشنگ به ذهنت رسیده بود که داره پتو روی خودش میکشه و من و بابا کورش کلی از این وصف زیبات لذت بردیم و من فوری یه عکس از آسمون گرفتم پسر با احساس مامان...

...

یک روز هم که خاله رفعت و عمو حمید بیرون یه کار کوچولو داشتند شما هم با نگاری جونی باهاشون رفتید و در برگشت به پارک هم یک سری زده بودید...

...     ...

پسر با احساس من در حال بو کردن گلها...

...

اینم پسر شجاع من که خیلی دوست داره که میتونست یه گربه را بگیره ...و داشته سعی میکرده که بهش نزدیک بشه...

...

 

...     ...

 

...

این عکسها را هم نگاری جونی گرفته و مثل همیشه از بودن با خاله و عمو حمید و نگاری کلی لذت برده بودی...

از خیلی وقت پیش رامین که خیلی هم دوستش داری از من خواسته بود که بتونه یکبار شما را با خودش به آموزشگاه موسیقی ببره ولی خب اینبار هم نشد و فقط تونستی یک ساعتی با رامین به پارک بری و کلی از بودن با هم لذت ببرید و با یک توپ خوشگل و بستنی و پاستیل به خونه برگردی و رفتن به آموزشگاه بمونه واسه یک فرصت مناسب...

...

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان فهیمه
5 شهریور 94 11:45
آفرین کیاراد شجاع و باهوش عزیزم چه توصیف زیبایی واااای خاله اگه بدونی من و علی چقداز گربه میترسیم
مامان رویا
پاسخ
مامان رویا هم خیلی میترسه ولی کیاراد دوست داره که میتونست یه گربه را بگیره...