ماست وکنگرو ابراز عشق در نیمه های شب...
پسر قشنگ من به خوردن ماست علاقه زیادی داره خصوصا ماست و موسیر ، ماست و خیار و...چند روز پیش مامان ماست و کنگر درست کرده بود اومدی و یه کم چشیدی بعد میگی :
کیاراد : مامان این ماست چی بود ؟
مامان رویا : ماست و کنگر پسرم ...
کیاراد : مامان من ماست و کنگر دوست ندارم !
مامان رویا : چرا عزیزم ؟
کیاراد : آخه ماستش تیزم میکنه !
مامان رویا :
کیاراد نیمه های شب مامان را بیدار میکنه ...میگه :
مامان خیلی دوست دارم ...
من که هنوز خوابم میگم : منم همین طور پسرم
شما با تعجب میگی مامان چرا صدات این طوریه ؟؟
من که خنده ام گرفته واحساس گرگ بد جنس میکردم و یاد شنگول و منگول افتاده بودم نصفه شبی میخندم و میگم خوب خواب بودم پسرم و شما خیلی زود خوابت برد...
پسر قشنگم کاری کرده بودی که مامان ناراحت شده بود ...اومدی سمت من و میگی :
کیاراد : مامان ببخشید !
مامان رویا : با ناراحتی فقط نگات کردم ...
کیاراد : ببخشید ....مامان نگو که فایده نداره ...
اینقدر قشنگ این جمله آخری را گفتی که دیگه نتونستم که ناراحت باشم و گرفتم توی بغلم و لهت کردم قشنگ نازنینم ...
دوست دارم...