کیاراد و اولین چتر
خیلی وقت بود که دوست داشتی یه چتر داشته باشی اصفهان که بودیم داخل فروشگاهی چشمم به این چتر افتاد و واست خریدم و کلی از دیدنش خوشحال شدی ...وقتی بهت دادم گفتم حالا باید منتظر بمونیم تا یک روز که بارون اومد با خودمون ببریم زیر بارون تا خیس نشیم ....ولی شما یک فکری کردی و گفتی نه مامان این چتر واسه آفتاب هم هست و فوری رفتی توی حیاط خونه مامان عفت جون و نشستی زیر آفتاب...و اینم قیافه مامان بعد از سخنان شما... حالا بماند که من و دایی از اینکه میرفتی بیرون و مدتها توی آفتاب با چتر مینشستی چقدر ذوقت را میکردیم... و یا وقتی میخواستیم برگردیم خونه چقدر باهات حرف زدم تا راضی شدی توی فرودگاه چترت را بگذاری داخل کیف...
وقتی برگشتیم خونه یک روز که میخواستیم بریم خونه دوست و همسایه مهربونمون که دقیقا خونه شون روبه روی ماست به خاطر آفتاب با چتر اومدی و دیگه من مانعت نشدم...
اینم عکس اون روز...
و اینم گاهی موقع تماشای تلویزیون....
خلاصه دو هفته پیش چند روزی هوا ابری بود و ما منتظر که شاید بارون بیاد وپسر من کمی با چترش از بارون لذت ببره...تا بالاخره بعد از شنیدن یه عالمه صدای رعد و برق دیدیم که زمین داره خیس میشه فوری رفتیم حیاط و شما کلی خوشحال ولی فقط همین چند تا قطره اومد و یه کم شما بازی کردی....
البته خیلی خیلی زود تمام شد و اصلا زمین هم کامل خیس نشد ولی خب به اندازه ای که شما کمی با چترت لذت ببری بازی کردیم ...