کیارادکیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

خاله رعنا جون...

1394/9/2 12:42
نویسنده : مامان رویا
1,898 بازدید
اشتراک گذاری

...

دو سه هفته پیش من و شما دو نفری یک هفته ای را به اصفهان رفتیم و بابا کورش به دلیل شروع شدن اورهال پالایشگاه نتونست با ما به اصفهان بیاد ...غمگینتوی اون یک هفته ای که اصفهان بودیم مثل همیشه به شما خیلی خوش گذشت...آرام

 خاله رعناجون که با وجود مشغله کاری زیاد، به خاطر قلب مهربون و عشقی که نسبت به شما داره مدام به فکر اینه که لحظه لحظه هایی که خونه مامان عفت جون هستیم بهت خوش بگذره واسه همین پیشنهاد داد که شما را به باغ پرندگان ببریم و ما هم یک روز به همراه خاله رفعت جون و خاله رعنا به باغ پرندگان رفتیم و با وجود اینکه قبلا هم رفته بودی ولی کلی لذت بردی....دلغک

...

 

...

بودن با کسانی که عاشقانه و بدون دلیل دوستت دارند بالاترین لذتها را به آدم میده و بهترین دقایق عمر انسانهاست...محبتو اگر این لحظه ها توی زندگی نباشه بقیه زندگی هیچ ارزشی نداره....متفکر

...

 

...

این خروس بسیار زیبا هم که شما بعدا عکسش را به دایی رسول جون نشون میدی و میگی دایی ببین این خروسه پا بالیه خنده یعنی روی پاهاش پر داره...قه قهه

...

خلاصه اون روز بعد از دیدن یه عالمه پرنده های قشنگ و بدو بدو و بازی به پایان رسید و یک روز خوب دیگه به دفتر خاطرات قشنگت همراه با کسانی که دوستت دارند اضافه شد...محبت

...     ..

توی خونه هم همه حواست به خاله رعنا و دایی رسول هست ...میبینم تبلتت را آوردی و میگی مامان نگاه کن تبلت منم Apple داره و با خودکار یه عکسی که مثلا سیب هست کشیدی و میگی تبلت منم مثل خاله رعنا شده و قیافه منتعجب و خاله رعنا بادیدن تبلتت که میخواستی Apple بشه اول این شکلی شد تعجبقه قههو بعد یه برچسب واست چسبوند که خوشحال بشی تبلت شما هم مثل خاله رعنا شده خندهحالا تبلت پسر منم samsung apple هست ...قه قهه

...     ....

اینم یه عکس از وقتی که خاله رعنا جون توی اتاقش مشغول رسیدگی به کارهاشه و واسه شما کارتون گذاشته که مزاحمش نباشی بوس

...

یک شب باز هم به پیشنهاد خاله رعناجون به خاطر اینکه شما جوجه کباب دوست داری ...و واسه اینکه لحظات خوبی را واست رقم بزنه سه تایی جوجه کباب درست کردیم و حسابی لذت بردی به اندازه ای که وقتی کارمون تمام شد با خوشحالی میگی مامان خیلی خوش گذشت...محبت

...     ....

...

توی تمام لحظه هایی که با هم هستیم سعی میکنیم که همدیگه را خوشحال کنیم سعی میکنیم مرحمی باشیم برای دلهای غمگین همدیگه ولی آیینه چشمها گاهی رسوا کننده غم بزرگی که توی دلهامون خونه داره و من توی تمام این لحظه ها با یاد و خاطره مامان عفت جون مهربونم نفس میکشم و میدونم که هر لحظه و هر آن کنارمونه ، حسش میکنم بودنش را با تمام وچودم درعشقی که بینمون هست حس میکنم و خوب میدونم که یک لحظه از ما جدا نیست که اگر بود مایی وجود نداشت....

...

بی او نتوان رفتن ...

بی او نتوان گفتن ...

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان امیر عطا
7 آذر 94 2:42
سلام.عزیز خاله همیشه به گردش با عزیزان.. زندگی با همین بهونه های ساده شه که هم زیباست و هم تحمل غم هارو برامون کمی آسون می کنه..
مامان رویا
پاسخ
سلام ...دقیقا همین طوره دوست من...
محبوبه مامان ترنم
7 آذر 94 10:14
ان شاالله همیشه شاد و خوش باشید. خدا خاله رعنا و بقیه خاله های مهربون کیاراد رو حفظ کنه. روح مامانت شاد که اینقدر بچه های خوبی تربیت کرده که با وجود غم دلشون هوای همو دارن. ان شااله همیشه روزهای خوشی داشته باشید رویا جان. وای چه جالب. ترنم هم وقتی می خواست تبلت بگیره گیر داده بود که سیب داشته باشه واسه همین ما هم یک برچسب سیب زدیم پشت تبلتش تا قانع شد. امان از این وروجکها
مامان رویا
پاسخ
مرسی دوست خوبم...
مامان فهیمه
7 آذر 94 15:18
عزیزم انشالا که همیشه خنده روی لبهاتون باشه و در کنار عزیزانتون هر روز شاد و شادتر زندگی کنید.جای مامان عفت هم خالی که این شور و شوق کیاراد جونمو ببینه و بزرگ شدنشو حس کنه که به نظرم همونجوری که شما لحظه به لحظه ی زندگیتون رو با یاد ایشون سپری میکنید مطمئنم که ایشونم هم در تمام لحظات کنارتون هستن و هوای تک تکتون رو دارن
مامان رویا
پاسخ
ممنون دوست خوبم امیدوارم...