آرایشگر کوچولوی من...
یک روز کیف وسایل آرایشگاهت را برداشته بودی و یه کم از موهای عروسک گوسفند بیچاره را کوتاه کرده بودی وقتی میگم نباید اینکار رابکنی عروسکت خراب و زشت میشه میگی : مامان اخه من خیلی دوست دارم آقای آرایشگر بشم منم یه کم فکر کردم دیدم بهتره روی سر این عروسک کیمدی کاموا بچسبونم و ازت بخوام که موهای اینو کوتاه کنی و با این کار من کلی ذوق کردی و مدتی را مشغول بود ...البته با نظارت خودم و تاکید بر اینکه قیچی خطرناکه و باید خیلی مراقب باشی....
اینم مراحل کار آرایشگر کوچولوی من...
ببین اون موهای بلند به چه روزی دراومده به غیر چسب دیگه چیزی روی سرش نمونده...
و این بازی ما چند باری دیگه در روزهای بعد هم تکرار شد و بازهم موهای بلند کیمدی کوتاه کوتاه شد...
عاشق این دقت و لذتی هستم که در چهره زیبات خودنمایی میکنه...
دوست دارم دنیای من...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی