روزهای پایانی مهدکودک
مهد کودک شهرک ما سه ماه تابستان را تعطیله ، واسه همین توی اردیبهشت ماه واسه شما جشن پایان سال را گرفتند و البته ما چون اصفهان بودیم شما فرصت زیادی واسه تمرین شعرها نداشتی ولی خب همین که به جشن رسیدیم ئاسه شما بسیار جای خوشحالی داشت...
پسر خوشتیپ من در روز جشن که قرار بوده پیراهن سفید و شلوار سرمه ای بپوشه...
خواندن شعر ای ایران ، ای مرز پر گوهر همراه با بچه های کلاستون که چون شما نبودی و تمرین نداشتی بسیار جالب میخوندی(اولین نفر سمت چپ تصویر)
صف بچه های کلاس شما برای خوندن شعر مادر من و تق تق بر در زد...(یک نفر به آخر )
در حال خوندن شعر (نفر اول در سمت راست تصویر)
صف بچه ها برای گرفتن جایزه ها...
در حال گرفتن جایزه...
عاشق این قیافه شما هستم...
اینم عکس یادگاری با خانم پویان مربی شما و خاله سمانه مهربون کمک مربی کلاس شما...
پسر خوشتیپ مامان
این یک سال هم گذشت هرچند شما شاید رویهمرفته دوماه نرفته باشی چون بیشتر مواقع اصفهان بودیم و هر موقع هم خونه بودیم شما به دلیل سرما خوردگی خونه بودی و البته گاهی هم به دلیل تنبلی مامان و کیاراد ولی در کل دوست داشتی و احساس خوبی داشتی از رفتن به مهدکودک...
دوست دارم...