سفرنامه 95 / سنندج ...بناب ...مراغه
بعد از جدا شدن از خاله رعنا جون و عمو عبد سفر سه نفری خودمون را به سمت سنندج آغاز کردیم و بعد از حدود دو ساعت به سنندج رسیدیم فضای این شهر به خاطر پوشش قالب آقایان و خانمها که لباسهای کردی زیبا پوشیده بودند جالب بود البته ما به غیر استراحت کوتاهی که در یک فضای سبز زیبا داشتیم زیاد در این شهر نماندیم ...
پسر قشنگ من در حال غلت خوردن و لذت بردن از بازیهای کودکانه...
اینم سوتی که وقتی رفته بودیم غار علیصدر از خاله رعنا جون خواستی واست بخره و اینجا یک پر پرنده پیدا کردی و براش گذاشتی و میگفتی که خیلی خوشحاله...عاشق تخیلات زیبات هستم عزیز دلم
بعد از کمی استراحت مسیرمون را ادامه دادیم و در مسیر جاده سقز به سد وحدت یا قشلاق رسیدیم که توقف کوتاهی کنار این سد داشتیم ، البته بیشتر به در خواست شما اصلا مگه میشه جایی آب ببینیم و توقف نکنیم ماهی کوچولوی من...
این دریاچه محل زیست ماهیان مختلف است . به همین دلیل شرایط ماهی گیری تفریحی نیز فراهم شده است.شما هم با دیدن این ماهیها کلی ذوق کردی
و دست به کار شدی و با جمع کردن چوب خواستی که ماهیگیری به روش خودت را شروع کنی
چون جایی که بودیم خطرناک بود مدتی با پشتیبانی بابا کورش به ماهیگیری با روش خودت سرگرم شدی و خلاصه با وعده جاهای قشنگتری که قرار در سفرمون پیش رو داشته باشیم راضی شدی دست از ماهیگیری برداری و به راهمون ادامه بدیم...
البته موقع رفتن خواستی که این چوبها را با خودت بیاری و چون داخل ماشین اصلا جا نداشتیم و شما هم راضی نمیشدی که یکی از کوچک هاش را برداری ودر نهایت با کمی دلخوری چوبهای شما را همون جا گذاشتیم...
بعد از گذشتن از سقر ، بوکان ،میاندوآب و بناب به مراغه رسیدیم در ابتدا به رصدخانه مراغه رفتیم ...
شما در حال خواندن اطلاعات رصدخانه (به تقلید از بابا کورش)
رصدخانه مراغه که بزرگترین رصدخانه جهان در دوره قبل از اختراع تلسکوپ بوده است در زمانی که مراغه به پایتختی توسط هلاکو خان مغول انتخاب شده بود روی تپه ای در غرب مراغه در استان آذربایجانشرقی ساخته شد. رصدخانه مراغه که امروزه فقط آثار کمی از آن باقی مانده است درسال657 به دستور هلاکو نوه چنگیزخان مغول و همت خواجه نصیرالدین طوسی بنا شده است. بنای رصـدخانه ، 15سال طول کشید . به امر هلاکو کتب و اسباب و آلات علمی و نجومی بسیار که از فتح بغداد بدست آورده بود درآنجا متـمرکز گردید .
البته الان فقط بنای آن باقی مانده است ولی خصوصیت جالبی که داشت این بود که وقتی داخل بنا صحبت میکردیم صدای خودمون را به صورت اکو و بم میشنیدیم ولی شنونده صدای ما را به صورت عادی میشنید و این برای شما جالب بود
موردی که توی مراغه واسمون جالب بود این بود که کنار خیابون پر بود از دکه هایی که جگر کبابی و چیزی به نام خوش گوشت یا به زبان محلی بایساق میفروختند و تعدد این دکه ها و مردمی که با اشتها میخریدند واسمون خیلی جالب بود که قبلا به این شکل ندیده بودم البته شما و بابا کورش هم از خوردن جگر به این شیوه بی نصیب نبودید نوش جان