سفرنامه 95 / تبریز...کندوان
حدود ساعت 12 شب به تبریز رسیدیم و بعد از کلی پرسه زدن داخل خیابانها چون به نطر میرسید تابلوهای خیابانهای شهر تبریز کمی گنگ بود بالاخره یک هتل مناسب پیدا کردیم و بعد از دوش گرفتن خوابیدیم تا فردا تبریز گردیمان را شروع کنیم و ببینیم این ادعا که میگویند : اصفهان نصف جهان است ، اگر تبریز نباشد !! صحت دارد یا نه ؟؟؟
صبح به توصیه یکی از دوستان تبریزی بابا کورش که تاکید کرده بود حتما از بازار بزرگ تبریز دیدن کنیم به سمت بازار رفتیم و البته با چنان شلوغی مواجه شدیم که اگر هم این بازار جذابیتی داشت اصلا به چشم ما نیامد البته در این که این بازار زیباییها و جذابیتهای زیادی داشت شکی نیست ولی برای ما که بازارهای اصفهان را که تشابهات زیادی با بازار تبریز دارد زیاد دیده ایم اینجا خیلی چشمگیر و لذت بخش نبود خصوصا با شلوغی زیادی که بود...بنابراین خیلی زود بازار را ترک کردیم ...
بازار تبریز از بزرگترین و مهمترین بازارهای سرپوشیده در سطح ایران و قارهٔ آسیا بهشمار میرود . این بازار با مساحتی حدود یک کیلومتر مربع، بزرگترین بازار سرپوشیدهٔ جهان است. این بازار از بازارچهها دالانها، تیمچهها سراها و کاروانسراهای متعددی تشکیل یافته است.
بعد از بازار از مسجد جامع تبریز و خانه مشروطه که نزدیک همان بازار میباشد دیدن کردیم...
مسجد جامع تبریز یکی از بناهای تاریخی شهر تبریز است. این مسجد که در کتابهای تاریخی از آن بهعنوان «جامع کبیری نیز نام برده شده، از ابتدای تأسیس مسجد جامع شهر تبریز بوده و بازار تبریز، گرداگرد آن شکل گرفتهاست.مسجد جامع تبریز مربوط به دوره سلجوقیان تا دوره قاجار است.
حیاط مسجد جامع...
این خانه در ضلع غربی بازار تبریز و روبروی مسجد جامع این شهر قرار دارد. خانه مشروطه به سبک معماری دورهٔ قاجار در سال ۱۲۴۷ ساخته شده است.
خانه مشروطه در اصل متعلق به حاج مهدی کوزه کنانی از فعالان مشروطه در تبریز بوده که در اختیار مشروطه چیان قرار میگرفت.حاج مهدی تاجری در بازار تبریز بود که با اوجگیری نوای مشروطهخواهی در شهر تبریز، به مشروطهخواهان پیوسته و یکی از اصلیترین پشتیبانان مالی انقلاب مشروطه شد. او این خانه را برای تشکیل جلسه سران مشروطه و چاپ و پخش اعلامههای ضد حکومت قاجار در اختیار مشروطهخواهان گذاشت.
در این خانه عکسها، مجسمهها و اشیایی که مورد استفاده قرار میگرفت به نمایش گذاشته شده است.
کیاراد و ستارخان...
کیاراد و باقرخان...
به مجسمه هایی که اونجا بود خیلی دقت میکردی و حتما از من میخواستی که اسمشون را واست بخونم و به عکسهایی که اونجا بود دقت میکردی و به مامان نشون میدادی که این عکس کدوم مجسمه هست و دوباره به مامان میگفتی اسمش چی بود؟؟
و البته به نظر شما جالب ترین و جذاب ترین قسمت این خانه حوض آب داخل حیاط و آبی بود که داخلش بود هرکس شما را می دید فکر میکرد سالیان زیاد در بیابان زندگی کردی و آب ندیدی که اینقدر از دیدن این حوض کیف کردی کسی نمیدونه شما در ماه چند بار فقط توی آب دریا بازی میکنی و هفته سه بار استخر میری و هر روز حمام میری...ولی باز هم با دیدن آب از خود بیخود میشی ماهی من
بعد از خانه مشروطه به ایل گلی یا شاهگلی یکی از مهمترین گردشگاههای شهر تبریز رفتیم . این مکان در زمان آققویونلوها ایجاد شده و در دورهٔ صفویان گسترش یافتهاست. عمق دریاچهٔ شاهگلی ۱۲ متر بوده و در محوطهٔ آن قایقرانی انجام میشود.
این مکان هم از لحاظ زیباییهای طبیعی و فضای سبز بسیار زیبا بود و محل خوبی برای تفریح بود ولی باز هم برای من با وجود جاهای سرسبز و محل های گردشگری اصفهان خیلی جای خارق العاده ای نبود هرچند از بودن در آنجا لذت هم بردم...
شما دوباره چشمت به آب افتاد و نتونستی جلوی خودت را بگیری اینقدر کشش شما به سمت آب زیاده که گاهی دیگه واقعا کلافه میشم بهت میگم کیاراد من فکر میکنم با این علاقه ای که شما به آب داری شما یک بچه shark (کوسه) بودی اومدی خونه ما حالا باید وقتی رفتیم دریا مامان shark شما را پیدا کنیم بری پیش مامانت اولش کمی خندیدی بعد یه کم فکر کردی میگی من مامان shark نمیخوام اون وقت میخواد منو ببوسه ممکنه با اون دندونهاش من و بخوره من میخوام مامان رویا مامانم باشه
فدای ماهی کوچولوی قشنگ من...
کیاراد و پیرزن...
وقتی به تبریز رسیدیم یادم افتاد که دوست عزیزمون مامان امیرعطا جان که از طریق همین وبلاگ با هم آشنا شدیم و الان دو سه سالی میشه که با هم در ارتباط هستیم ، تبریز زندگی میکنند پس بهتر اینکه الان که تبریز هستیم قراری بگذاریم و از نزدیک بیشتر با هم آشنا بشیم... پس از برقراری تماس با هم جایی قرار گذاشتیم و به پیشنهادشون ابتدا به پارک رفتیم تا شما و امیرعطا جان کمی بازی کنید البته پارکی که رفتیم به پارک مینیاتوری مشهور بود و ماکتهایی از جاهای دیدنی تبریز را در آنجا ساخته بودند که دیدنش خالی از لطف نبود که من و بابا کورش اینقدر گرم هم صحبتی با دوستان عزیزمون شدیم که اصلا فراموش کردیم عکسی از پارک و شما بچه ها بگیریم به شما هم خیلی خوش گذشت و از همون ابتدا ارتباط خوبی برقرار کردی و برای رفتن به پارک و همین طور دعوتشون به خونه داخل ماشین بابای امیرعطا جون بودی و حسابی گرم صحبت ...
اینم هدیه ای که امیرعطا جون موقعی که همدیگه را دیدید بهت داد
بعد از پارک به دعوت دوستان مهربونمون به منزلشون رفتیم و یک کوفته تبریزی خوشمزه را نوش جان کردیم و با دوستان خوبمون بیشتر آشنا شدیم و شب به یادماندنی را در دفتر خاطراتمون ثبت کردیم... شما و امیرعطا جان هم با هم بازی کردید و البته آخر کار هم کمی برای هم خط و نشون کشیدید برای ندادن اسباب بازیهاتون به همدیگه و ما کلی خندیدیم...
هرچند به دوستان عزیزمون زیاد زحمت دادیم ولی شب خوبی را کنار هم داشتیم ما آخر شب به هتل برگشتیم و قرار گذاشتیم که فردا به اتفاق به روستای تاریخی کندوان برویم...
فردا صبح به روستای تاریخی کندوان رفتیم که برای من بافت خانه های این روستا بسیار جذاب بود و حتی بیشتر از روستای ابیانه که قبلا رفته بودیم اینجا را دوست داشتم...شکل خانه های کندوان شبیه کندوی عسل هست که در دل کوه کنده شده است و جالب اینکه عسل هم یکی از سوغات این روستا هست
نمایی از داخل خانه های آنجا که بعضی صنایع دستی خودشون را هم داخل همین خانه ها میفروختند...
اینم یه عکس از شما و امیرعطا جان در حال بالا رفتن از پله های این روستای قشنگ
اینم یه عکس منحصر به فرد از شما در حال کارگری کردن در کندوان پسر قشنگ من در هر حالی سعی میکنه بهش خوش بگذره
سفر ما به کندوان به همراه دوستان عزیزمون خیلی خوش گذشت و بسیار لذت بردیم و بعد از خوردن یک بستنی خوشمزه به دعوت دوستان مهربونمون به خاطر کمبود وقتی که داشتیم خداحافظی کردیم و سفرمون را به سمت اردبیل ادامه دادیم... خیلی از اشنایی با خانواده امیرعطا جان خوشحال شدیم و خیلی بهشون زحمت دادیم امیدوارم یک روزی به بندر عباس بیاند و ما بتونم لحظه های خوبی را واسشون رقم بزنیم
در ضمن بودن تقریبا دو روزه ما در شهر تبریز باعث شد که در مورد جمله اصفهان نصف جهان است اگر تبریز نباشد کمی شک کنم به خاطر اینکه از نظر من شهر تبریز شهر زیبایی بود ولی با اصفهان اصلا نمیتواند در یک سطح قرار بگیرد... اگر اصفهان فقط یک میدان نقش جهان را هم داشت میتوانست نصف جهان باشد ودر کل شهر تبریز را با احتساب همه زیباییهایی که داشت و لذت هم بردیم ولی دوست نداشتم...
و با تحقیقی که در مورد این جمله کردم دلیل به کار بردن این جمله را هم متوجه شدم...میگویند :
شاه عباس اول، هنگام تغییر پایتخت از تبریز به اصفهان، در صدد ایجاد شهر زیبای دیگری همانند تبریز بود، بدین روی تمامی صنعتگران و هنرمندان آذربایجان، علی الخصوص هنرمندان شهر جلفا را به اجبار حاکمیت، به اصفهان کوچاند.
بایستی بدانیم که بسیاری از ابنیه ای که در زمان صفوی در اصفهان ساخته شدند، تنها نمونه ای از اصل آنها در تبریز بوده است که متأسفانه در زلزله های ویرانگری که دامن گیر تبریز شده بود، ویران گشتند.
همچنین به گفته قدیمیهای تبریز، و با توجه به اکتشافات اخیر، نمونه ای همانند میدان نقش جهان اصفهان، در محوطه مسجد صاحب الامر تبریز قرار داشته است.
هم اکنون نیز در اصفهان، محله "جلفا" یادگار اهالی جلفای آذربایجان است.
با توجه به تمامی زیبائی هایی که در این دوره در اصفهان ساخته شده بود، باز اصفهان، به نوعی یادگاری از تبریز بود. بهمین دلیل گفتند "اصفهان نصف جهان؛ اگر نباشد تبریز".
خود کهنسالان اصفهانی نیز منکر این قضیه نیستند و هنگام استفاده، این مثل را به طور کامل بکار می برند.
با خواندن این مطالب واقعا افسوس خوردم به خاطر اماکنی که در تبریز از بین رفته اند بنابراین بدون وجود مکانهای قدیمی در تبریز فکر میکنم در زمان ما قسمت دوم این جمله معنایی نداشته باشد...
مرداد 95