جشن تولد كوچولوي سه نفره....
ديروز صبح زودتر از هر روز از خواب بيدارت كردم تا يعد از ظهر هم راحتر بخوابي و يه استراحت كوتاه داشته باشي و سر حال و با نشاط بريم واسه گرفتن عكسهاي آتليه دوسالگي ...ولي خب با اينكه صبح زودتر بيدار شده بودي ولي بعد از ظهر نيم ساعتي بيشتر نخوابيدي ...با اين حال براي گرفتن عكس نسبت به دفعات قبل همكاري بهتري كردي و چند تايي عكس گرفتيم...كه در 20 روز آينده آماده ميشه....بعد از اون رفتيم هديه تولدت را خريديم...بعد هم نوبت خريد يه كيك كوچولو كه دوست داشتم يه كيك با شكل حيوانات باشه كه با اينكه چند تايي شيريني فروشي را سر زديم ولي چيزي پيدا نكردم و در آخر مجبور شدم يه كيك ساده بخرم...
قبل از رفتن به آتليه چند تايي بادكنك واست باد كردم وكلي ذوق كردي و بازي كردي .....
خلاصه بعد از اومدن به خونه اين كيك كوچولوي بيچاره به خاطر شيطنت شما به اين شكل در اومد
براي فوت كردن شمع هم كلي خنديديم و بازي كردي و شايد بيست بار باباكورش روشن كرد و شما فوت كردي و خنديدي...
چند باري هم به اين كيك بيچاره ناخنك زدي شيطونك من....
بعدش نوبت برش كيك بود كه از انجام اين كار هم كلي لذت بردي....
حالا نوبتي هم كه باشه نوبت هديه تولد دوسالگيت ....
البته بايد اين نكته را بگم كه بعد از خريدن اين هديه و يكم بازي كردن شما با اينكه خيلي استقبال كردي و خيلي دوستش داري ولي به اين نتيجه رسيدم كه يه كم واسه خريدش عجله كرديم و يه مقداري مناسب سن شما نيست چون خوب نميتوني كنترلش كني و تا زماني كه ياد بگيري احتمالا ديگه نه ماشين سالمي داري و نه ديوارهاي خونه... بنابراين ممكنه بعد از چند روزي كه بازي كردي يه فكري به حالش بكنم...
خلاصه اينكه پسرم من و بابا كورش تمام تلاشمون را كرديم كه روز شاد و قشنگي را واست رقم بزنيم و فكر ميكنم موفق هم بوديم و 93/2/3 هم مثل دوسال قبل برايمان به ياد ماندني شد ، هر چند كه تنها بوديم ولي همه كساني كه دوستشون داريم و دوستمون دارند و به يادمون هستند و از ما دورند واست زنگ زدند و اين روز قشنگ را تبريك گفتند ... و يادشون توي لحظه لحظه هاي شاد ديروز و هر روزمون حك شد....
دوست دارم عاشقانه...