دوغ كثيف...
از اونجايي كه شما خيلي خيلي خوردن دوغ را دوست داري ...وقتي اصفهان بوديم عمو حميد مهربون هم يك دبه بزرگ دوغ محلي واسه شما خريده بود....خاله رفعت جون هم مقداري از اونه توي پارچ ريخت و با كلي سبزي هاي خشك معطر ، خوشمزه ترش كرد و اول از همه واسه پسر گلم ريخت داخل ليوان ...
خاله رفعت جون : كيارادم دوغ خوشمزه بخور....
كياراد من : (با نگاهي به ليوان دوغ ) نه نه ...دوغ كثيف...
و اصلا حتي مزه هم نكردي چون فكر ميكردي دوغ با وجود سبزي هاي داخلش كثيفه و فقط دوغ ساده ميخوردي و ما كلي خنديديم...
دايي رسول جون خيلي خيلي دوست داره و ناز كردن و نشون دادن دوست داشتنش هم منحصر به خودشه و دائم داره قربون صدقه ات ميره البته به شيوه خودش ....وقتي برگشتيم خونه دائم از كارهاي دايي ميگي ...ميگم كياراد دايي بهت چي گفت؟ با يه لحن خوشگل ميگي : دايي گفت عزيز جوني من كلي خنديدم چون دايي اصلا اين كلمه را نگفته و اينقدر كه قربون صدقه ات ميره باعث شده اين كلمه را خودت بسازي ....فداي پسرم بشم كه اينقدر خودشو تحويل گرفته حالا از اون روز هر موقع دايي زنگ ميزنه ميگه عزيز جوني كجاست ؟
کیاراد من تا این لحظه ، 2 سال و 1 ماه و 26 روز سن دارد.