کیارادکیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

عشق يعني همه چيز...

1393/8/17 20:20
نویسنده : مامان رویا
939 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح يه بسته پستي واسمون رسيد ...وقتي مامور پست از پشت آيفون گفت كه يه بسته داريد فكر كردم كه باباكورش چيزي سفارش داده و فراموش كرده كه به من بگه ولي وقتي بسته را از مامور پست تحويل گرفتم و ديدم كه آدرس خونه مامان عفت جون روي بسته هست متوجه شدم كه كار خاله رعنا جون ... و مطمئنا چيزي واسه شما فرستاده ...نميدونم چرا بي اختيار اشكم در اومد و شروع كردم به گريه كردن ...چه لذتي داره وقتي ميبيني هستند كساني كه به هر بهانه اي كاري ميكنند كه حتي براي لحظه اي شادي را مهمون خونه دلت كنند ...كساني كه ميدوني حالشون از تو هم بدتره ... ولي اينقدر عشق با تمام وجودشون پر شده كه توي لحظه لحظه هاشون جا داري و چيزي جز شاديت آرزو ندارند و اون موقع است كه اشكت از اين همه عشق بي اختيار سرازير ميشه...و ترسي همه وجودمو از اين همه دلبستگي ميگيره...

چون مطمئن بودم كه داخل بسته هر چه هست مربوط به شماست بسته را باز نكردم و منتظر شدم تا از خواب بيدار بشي و خودت بازش كني ...پيش خودم گفتم كه حيف كه خودت بيدار نبودي تا بسته را تحويل بگيري و بهتر متوجه بشي كه اين بسته از كجا اومده ...ولي خب وقتي بيدار شدي كلي واست توضيح دادم ولي نميدونم متوجه شدي يانه ؟ البته ميدوني كه خاله واست خريده ولي اين كه از كجا اومده نميدونم ؟؟سوال

زنگ زدم و از خاله رعنا جون تشكر كردم بابت اين همه مهربوني و عشق ...خاله رعنا جون گفت پيشنهاد اين كار از طرف عمو عبد مهربون بوده و خواستند كه ما را خوشحال كنند و فكر ميكنم توي هدفشون هم كاملا موفق بودند چون واسه من خيلي غيرمنتظره و هيجان انگيز بود و چنان انجام اين كار به دلم نشست كه اگه تا هميشه هم بسته را باز نميكردم باز هم خونه دلم پر بود از حس دوست داشتن و عشقي وصف ناپذير...و مطمئنم شما هم با اون دل كوچولوت به اندازه من پر شدي از عشق و دوست داشتن....

وقتي بيدار شدي بعد از كلي توضيحات كه اين بسته از كجا اومده ازت خواستم كه بازش كني ...

يعني چي داخلشه ؟؟     واي باز شد...

وقتي بازش كردي و اول از همه چشمت به سر بزرگ اين پلنگ صورتي افتاد با هيجان ميگي : مامان آني صورتي غذا خورده بزرگ شده خنده

خداي من....

وقتي اين آني صورتي بزرگ كاملا بيرون اومد متوجه شديم كه يه لباسه اولش اجازه نميداي بپوشمت و ميگفتي اين طوري خوبه منم اصرار نكردم تا يكم باهاش بازي كني بعدا...اين لباس خوشگل را هم خاله رعنا و خاله راحله جون واست خريده بودند و اين طوري ما رو غافلگير كردند....

آني صورتي...     واي....

بعدش يه دفعه چشمت به يه ماشين خوشكلي كه توي جعبه بود افتاد كه با ذوق ميگي : مامان اينو عمو عبد خريده آرام و يه نامه كه كلي از خوندنش انرژي گرفتم ولذت بردم...و يه عالمه برچسب هاي ماشيني خوشگل كه ضميمه نامه شده بود و خواستي كه از كاغذ جداشون كني كه من اجازه ندادم تا يادگاري واست با اين نامه پر از عشق بمونه....

دفعه قبل كه اصفهان بوديم يه روز كه داشتي با عمو عبد تلفني صحبت ميكردي خودت به عمو گفته بودي كه واست ماشين بخره عمو عبد هم فوري واست خريده بود و واسه اينكه بدوني عمو واست خريده عكسش را خاله رعنا جون نشون داده بود به خاطر همين حالا به محض اينكه ديديش فوري ميگي مامان اينو عمو عبد خريده...آفرين پسر باهوش من...

نامه عمو ...

بعد از نيم ساعتي بالاخره خواستي كه لباس را تنت كنم و با پوشيدن اين لباس به قول خودت يه آني صورتي بامزه و خوردني شدي....آخه پلنگ صورتي را خيلي دوست داري ولي نميدونم چرا با اينكه ميتوني بگي پلنگ صورتي ولي ميگي آني صورتي البته به هواپيما هم ميگي آني (البته هواپيما را هم ميتوني بگي ) حالا من نميدونم چه شباهتي بين هواپيما و پلنگ صورتي هست ؟سوالتعجب

جانم...     فداي تو...

 

فداي تو...

از وقتي كه مامان عفت مهربونمون از پيشمون رفته ...وقتي دلتنگي خيلي اذيتم ميكنه دائم به اين موضوع فكر ميكنم كه اي كاش ما هم مثل خيلي از آدمهايي كه در اطرافم ميبينم خيلي درگير احساسات نبوديم ...اي كاش مامان عفت مهربون و باباكمال عزيزم اينقدر به ما عشق نداشتند ...كاش مثل خيلي از پدر و مادرها كه حتي به وظايف پدر و مادر بودن خودشون هم نميرسند بودند...كاش اين همه وابستگي و دلبستگي به همديگه نداشتيم ...چه فايده داره اين همه عشق و مهربوني كه نثار هم كنيم و بعد ...چه فايده داره همه زندگيمون را وقف كساني بكنيم كه دوستشون داريم وقتي بدون اراده خودمون يه روزي كه شايد خيلي هم دير نباشه مجبور بشيم كه تنهاشون بگذاريم ...هر چند وقتي به لحظه لحظه هاي با هم بودنمون فكر ميكنم و خاطراتم را مرور ميكنم عذابي شيرين همه وجودم را درگير خودش ميكنه و از داشتن اين همه عشقي كه توي تمام وجودم ازشون به يادگار مونده به خودم ميبالم و خوشحالم كه چنين پدر و مادري داشتم... و دائم توي ذهنم با افكار متضاد درگيرم اونقدر كه ديگه خودم نميدونم چي ميخوام...زيستن با عشق يا بدون عشق ؟؟؟

ولي امروز دريافتم و مطمئنم كه داشتن خانواده اي از جنس عشق و مهرباني واقعي چيزي وراي زندگي كردن است ...امروز دلم سوخت براي تمام كساني كه زنده هستند ولي طعم زندگي را نچشيده اند...و به خودم باليدم كه چنين خانواده اي دارم كه در سخترين شرايط هم ...در دورترين فاصله ها هم به ياد هم هستيم و عشق را به هر بهانه اي براي هم عاشقانه تكرار ميكنيم ...و هرچند عزيزترين كسان خود را براي هميشه در كنار خود نداريم ولي ياد و خاطرشان تا هميشه در قلب ما جاويدان ميماند و عشقشان ابديست ...

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان نی نی کوچولو
17 آبان 93 22:50
وایییییییییییییییییییییییییییییی سلااااااااااااااااااااااااااااااام خاله جونچه پلنگ خوشگلی شدی تو عزیزمدستشون درد نکنه واقعا خوشگله.چقدر هم بهت میاد وروجک
مامان رویا
پاسخ
مرسي خاله اي يه آني صورتي كوفولي خوشگل شدما...
مامانی و بابایی دخمل بلا
17 آبان 93 23:08
سلام به دوست گل و ماهم , مامای مهربون کیاراد کوچولو وااااااااااااااااااااااااااای چه خاله و عموی مهربونی .... من عاشق اینجور سورپرایزا هستمممممممممم ... واقعا منم هیجان زده شدما .... کاشکی واسه منم فرستاده بودن بسته خیلیییییییییییییییییی مبارکه عزیزم ... به سلامتی و دل خوش استفاده کنی پسر خوبمممممممممم .... خاله جون دستت درد نکنه مهربوووووووووووووووووووووووووووون .... عاشق آدمهای احساساتی و رمانتیک و مهربونم ....
مامان رویا
پاسخ
سلام دوست خوبم ...بله كارشون واسه منم خيلي خوشحال كننده بود ...
مامان جون
18 آبان 93 6:29
وای چه آنی صورتی بامزه ای شدیییییییی دست خاله جون درد نکنه دوست گلم ایشالله خدا رحمتشون کنه پدر و مادرتون رو
مامان رویا
پاسخ
ممنون از لطفت دوست من...
سانای
18 آبان 93 7:39
کیاراد جون انشالله همیشه خوشحال و شاد باشی و تندرست باشی درکنار خانواده مهربونت. قدر محبت هاشون رو بدون که تو این دوره زمونه خیلی کم پیدا می شه دست مامانت هم درد نکنه با این نوشته های قشنگ و قلم زیباشون که همه نوشته هاشون به دل ما که بچه های قدیم بودیم و هیچ وقت مامانامون بهمون این حرف ها رو نزدند هم می نشینه. مامان رویا به سایت من بیایید و صفحاتش رو حتما ببینید. ممنون
مامان رویا
پاسخ
ممنون از حضورت ...حتما...
مامان نگار
18 آبان 93 10:45
دست خاله رعنا درد نکنه که گل پسر ما رو خوشحال کرده
مامان رویا
پاسخ
بله...واقعا دست خاله رعنا جون درد نكنه...
مامان مهراد
18 آبان 93 12:04
الهـــــــــــــــــــی من فدات بشم آقا کیاراد ... بقول خودش چه آنی بامزه ای شده. چه سوپرایز هیجان انگیزی. چه قدر خوبه که خاله های مهربونت هواتو دارن . همیشه سالم و سلامت باشن
مامان رویا
پاسخ
ممنون خاله مهربون...
مامان آرمین
20 آبان 93 8:56
وااااااااااااااای چه سورپرایزه قشنگی.مبارکههههه خاله جون.قربونت برم که اینقدر ذوق کردی.بووووووووووووووس
مامان فهیمه
21 آبان 93 0:21
عزیزم خوشحالم که کلی خوشحال شدی تو عکسا قشنگ ذوق کیاراد جونم معلومهمبارکت باشه این آنی صورتی علی هم باب اسفنجی رو خیلی دوست داره بهش میگه بابی بابی
مامان رویا
پاسخ
ممنون خاله اي...كياردم بابا اسفنجي را دوست داره و بهش ميگه باب انجي...
مامان امیرعطا
22 آبان 93 1:14
دست خاله جونی ها و عموت درد نکنه. واقعا این همه عشق گاهی خیلی مشکل ساز میشه....منم موافقم.. ما هم خیلی احساسی بزرگ شدیم یعنی اینطور بزرگمون کردن....ولی گاهی واقعا حس میکنم ارزششو نداره.
مامان رویا
پاسخ
نميدونم گاهي خيلي خوبه و گاهي خيلي بده...
فرزانه مامان آرین مهر
24 آبان 93 7:47
ا کامنت من کو
مامان رویا
پاسخ
فرزانه جون واسه اين پست كامنتي از شما نخوندم ...
مامان
2 آذر 93 1:57
خصوصی عزیزم
مامان
3 آذر 93 1:52
ممنونم گلم که پیشمون اومدی. مرسی بابت حرفهات عزیزم. کیاراد عزیزمو ببوس