کیارادکیاراد، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

كياراد و اتوبوس

1394/2/8 17:18
نویسنده : مامان رویا
1,115 بازدید
اشتراک گذاری

از اون موقعي كه خيلي كوچولوتر بودي و تازه داشتي با محيط بيرون آشنا ميشدي از بين وسايل نقليه اتوبوس بيشتر از همه واست جالب بود و هميشه وقتي بيرون ميرفتيم چشمت دنبال ديدن اتوبوس ها بود و حتي صداي اتوبوس را هم خيلي قشنگ تقليد ميكردي ....و اين علاقه شما وقتي كه شعر... the wheels on the bus  را شنيدي دو چندان شد و چون تا به حال سوار اتوبوس نشده بودي هميشه اصرار داشتي كه سوار بشي ...واسه همين مدتها بود كه تصميم گرفته بودم كه دو تايي با سرويسهاي شهركمون كه اتوبوس هاي ولو هستند يك روز بريم شهر ولي از اونجايي كه هوا گرمه و شما هم كمي شيطون و مامان هم كمي تنبل خندونک خيلي وقت بود كه اين كار را نكرده بوديم...خنده

تا اينكه قبل از عيد يك روز كه قرار بود بعد ازظهر بريم خريد از بابا خواستيم كه مستقيم از پالايشگاه برند شهر تا من و شما هم با سرويس بياييم و شما براي اولين بار سوار اتوبوس بشي و لذت ببري...محبت و شما هم كلي استقبال كردي و خوشت اومد به خاطر شما هم صندلي اول نشستيم تا خوب همه جا راببيني و كل مسير شعري را كه بلد بودي تمرين كردي و كلي چرا ؟ چرا ؟ كه مامان بايد جواب ميداد...چشمک

اولين سوار شدن اتوبوس...

ديروز هم كه بابا كورش بايد واسه بازديد ساختماني ميرفتند شهر من و شما دوباره با هم رفتيم  تا كمي به پسرم خوش بگذره ...ولي خب چون ظهر نخوابيده بودي آخرهاي مسير خوابت برد...خواب آلود

اينم پسر خواب آلود من كه منتظر بابا كورش... و دوباره داره مامان را با يه عالمه سوال و چرا حسابي گيج ميكنه...کچلفداي پسر كنجكاوم بشم..محبت

پسر خواب آلود من...    

وقتي بابا رفت بازديد از ساختمان من و شما هم كمي رفتيم كنار دريا و كلي با هم خلوت كرديم ...محبتبغل

...

 

...     ...

عاشق اين نگاه هاي جدي شما هستم كه واسه مامان يه دنيا حرف داره بوس

...     ...

 

...

چون هوا خيلي گرم بود و به قول شما بوي بد ماهي هم ميومد با هم رفتيم پاساژ گردي البته اينبار فقط واسه شما...چون هرموقع ميريم پاساژ شما فقط مشغول بدو بدو هستي و من حسابي كلافه ميشم اين بار نيم ساعتي را كه تا آمدن بابا كورش فرصت داشتيم رفتيم پاساژ و فقط شما بدو بدو كردي و انرژيت را تخليه كردي و من سعي كردم اصلا به مغازه ها كاري نداشته باشم تا شما راحت باشي ...هرچند گاهي خيلي دلم ميخواست برم داخل مغازه اي ولي به خاطر راحتي شما نرفتم...غمگینقه قهه اينقدر راحت بودي كه فكر كنم خودت عذاب وجدان گرفته بودي چون وقتي بابا اومد بهش ميگي بابا كار بد كردم حرف مامان گوش نكردم...تعجب ولي من راضي بودم گلم چون ديروز فقط به خاطر شما رفته بوديم بگرديم...راضی مطمئن هستم كه به شما هم خوش گذشت...محبت

کیاراد من تا این لحظه ، 3 سال و 5 روز سن دارد.

دوست دارم...

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان مهری
9 اردیبهشت 94 12:24
خوشحالم که کیاراد هم از اتوبوس سواری لذت برده.
مامان رویا
پاسخ
مرسي خاله مهربون ...بله حسابي دوست داشت و لذت برد...
مامان فهیمه
11 اردیبهشت 94 17:54
وای منم هنوز علی رو سوار اتوبوس نکردم باید منم دستبکار شم فک کنم اونم خوشش بیاد واااای خداااااا چجوری نشسته کنار ساحل چه زستی عاااالیه حالت دستاشو ببین مردی شدی واسه خودت خاله جون
مامان رویا
پاسخ
حتما خاله جون امتحان كنيد مطمئنا خوشش مياد...
مامان امیر عطا
15 اردیبهشت 94 2:12
وایییییییییی عطا هم همیشه اتوبوسو ترجیح میده...مثل تو کیاراد جونم ... ولی منم تنلم یمی...گاهی سوار میشیم..
مامان آرمان
18 اردیبهشت 94 21:08
وای یعنی دقیقا آرمان هم عاشق اتوبوس سواریه چه جالب ماشالله چقدر بزرگ شده کیاراد کوچولو خدا حفظش کنه
مامان رویا
پاسخ
فكر كنم همه پسر كوچولوها عاشق اتوبوس باشند...
ĸoѕαr
20 اردیبهشت 94 21:25
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی
مامان رویا
پاسخ
مرسي عزيزم...