كياراد و اتوبوس
از اون موقعي كه خيلي كوچولوتر بودي و تازه داشتي با محيط بيرون آشنا ميشدي از بين وسايل نقليه اتوبوس بيشتر از همه واست جالب بود و هميشه وقتي بيرون ميرفتيم چشمت دنبال ديدن اتوبوس ها بود و حتي صداي اتوبوس را هم خيلي قشنگ تقليد ميكردي ....و اين علاقه شما وقتي كه شعر... the wheels on the bus را شنيدي دو چندان شد و چون تا به حال سوار اتوبوس نشده بودي هميشه اصرار داشتي كه سوار بشي ...واسه همين مدتها بود كه تصميم گرفته بودم كه دو تايي با سرويسهاي شهركمون كه اتوبوس هاي ولو هستند يك روز بريم شهر ولي از اونجايي كه هوا گرمه و شما هم كمي شيطون و مامان هم كمي تنبل خيلي وقت بود كه اين كار را نكرده بوديم...
تا اينكه قبل از عيد يك روز كه قرار بود بعد ازظهر بريم خريد از بابا خواستيم كه مستقيم از پالايشگاه برند شهر تا من و شما هم با سرويس بياييم و شما براي اولين بار سوار اتوبوس بشي و لذت ببري... و شما هم كلي استقبال كردي و خوشت اومد به خاطر شما هم صندلي اول نشستيم تا خوب همه جا راببيني و كل مسير شعري را كه بلد بودي تمرين كردي و كلي چرا ؟ چرا ؟ كه مامان بايد جواب ميداد...
ديروز هم كه بابا كورش بايد واسه بازديد ساختماني ميرفتند شهر من و شما دوباره با هم رفتيم تا كمي به پسرم خوش بگذره ...ولي خب چون ظهر نخوابيده بودي آخرهاي مسير خوابت برد...
اينم پسر خواب آلود من كه منتظر بابا كورش... و دوباره داره مامان را با يه عالمه سوال و چرا حسابي گيج ميكنه...فداي پسر كنجكاوم بشم..
وقتي بابا رفت بازديد از ساختمان من و شما هم كمي رفتيم كنار دريا و كلي با هم خلوت كرديم ...
عاشق اين نگاه هاي جدي شما هستم كه واسه مامان يه دنيا حرف داره
چون هوا خيلي گرم بود و به قول شما بوي بد ماهي هم ميومد با هم رفتيم پاساژ گردي البته اينبار فقط واسه شما...چون هرموقع ميريم پاساژ شما فقط مشغول بدو بدو هستي و من حسابي كلافه ميشم اين بار نيم ساعتي را كه تا آمدن بابا كورش فرصت داشتيم رفتيم پاساژ و فقط شما بدو بدو كردي و انرژيت را تخليه كردي و من سعي كردم اصلا به مغازه ها كاري نداشته باشم تا شما راحت باشي ...هرچند گاهي خيلي دلم ميخواست برم داخل مغازه اي ولي به خاطر راحتي شما نرفتم... اينقدر راحت بودي كه فكر كنم خودت عذاب وجدان گرفته بودي چون وقتي بابا اومد بهش ميگي بابا كار بد كردم حرف مامان گوش نكردم... ولي من راضي بودم گلم چون ديروز فقط به خاطر شما رفته بوديم بگرديم... مطمئن هستم كه به شما هم خوش گذشت...
کیاراد من تا این لحظه ، 3 سال و 5 روز سن دارد.
دوست دارم...