کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

پسر من...

1394/3/11 9:58
نویسنده : مامان رویا
1,341 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها با حال و هوا و هيجاناتي كه داري به خوبي حس ميكنم كه يه پسر كوچولوي دوست داشتني به معناي واقعي روزها و لحظات من را پر كرده ...با خواسته ها و بازيها و حرفهاي قشنگت من و بابا كورش را هم با خودت به دنياي شيرين پسرانه خودت بردي به طوري كه ما هم هر لحظه و هر دم بر آنيم كه از تمام دنياي اين روزهايت نهايت لذت را ببري و با يك دنيا قابهاي رنگي از خاطرات قشنگ قدم به فردايي كه نميدانم چه چيزي در انتظارمان است بگذاريم هر چند قدمهاي پاي دلم لرزان است ولي  همه تلاشم اين است امروزي را كه با توام بهترين روز تو باشد محبت

هفته پيش وقتي بيرون رفته بوديم كنار ساحل چشممون به يك تانك جنگي افتاد و چون شما خيلي خيلي عاشق اين طور چيزها هستي با وجود گرما رفتيم به سمت تانك و يك آمبولانس و قايق جنگي كه البته نميدونم چرا اينها را اينجا گذاشته بودند چون نه كسي بود و نه نشاني از چيزي شايد هم قراره كه اونجا يادماني از جنگ بسازند ، نميدونم متفکرول به هر حال شما كه به اندازه كافي لذت بردي...محبت

....     ...

فداي تو....


...     ...

اينم يه آمبولانس داغون كه فقط از بابا كورش خواستي بغلت كنه تا داخلش را ببيني ...سوال

...

اين قايق را هم خيلي دوست داشتي و كلي داخلش بازي كردي...چشمک

...     ...

خلاصه بعد از كلي بازي و شيطنت با استفاده از ترفندهاي مامان رويا و بابا كورش شما را به سمت ماشين برديم البته با كمي دلخوري چون دوست داشتي بري درياغمگین ولي خب هوا خيلي گرم بود و آب دريا هم در حالت مد بود واسه همين دريا رفتن را براي روز ديگه اي گذاشتيم كه بعدا واست مينويسم...محبت

هميشه مامان عفت جون مهربونم به شوخي ميگفت : كياراد اگه هزار بار ديگه هم به دنيا ميومد باز هم پسر بود البته منظورش اين بود كه با اينكه كوچولويي (اون موقع كه نوزاد بودي و نوزادهاي دختر و پسر شبيه هم هستند) ولي هيچ شباهتي به دخترها نداري و اين روزها چقدر دلم ميخواست كه مثل قبل ميتونستم هر روز واسش زنگ بزنم و از كارها و شيطنت هايت برايش بگويم واو هم با صدا و حرفهاي دلنشينش لذت من را از داشتن شما صد چندان كند ولي افسوس كه ديگر اين خيالي بيش نيست و لذتها و شاديهايم نيز ديگر با پوششي از غم و افسوس و حسرت گريبانم را گرفته و همه لذتهايي كه با وجود شيرين شما در لحظه هايم جاريست با غم و حسرتي ابدي همراه است ...و فقط دلخوش به خوابي هستم كه حسرت و بغضي در آن نيست ... افسوس كه آن هم كوتاه است و باز من ميمانم و بيداري پر از حسرت و دردي دروني كه تا ابد با من است....غمگین

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

سما مامان فرشته ها
11 خرداد 94 10:57
سلام كياراد جونم واااااى چه تانكى اميدوارم بهتون خوش گذشته باشه عزيزززززززززززززززززززم اشكال نداره كياراد خان يه روز ديگه ميرى دريا و شنا ميكنى راستى رويا جون مطلب گذاشتم نظر يادت نره
مامان رویا
پاسخ
مرسي عزيزم حتما...
مامان آرمان
12 خرداد 94 12:23
عکس ها عالیه هر چی میگذره بیشتر دوست دارم کیاراد کوچولو و مامان مهربونش رو از نزدیک ببینم پسرک خوش تیپ
مامان رویا
پاسخ
مرسي دوست مهربون من ما هم همين طور از ديدن شما خوشحال ميشيم...
مامان امیر عطا
14 خرداد 94 1:57
واییییی چه عکسای خوبی شدن...انگار واقعا زمان جنگه.. فدای پسملی
مامان رویا
پاسخ
بله از دست اين پسري ما به زمان جنگ هم رفتيم...
مامان فهیمه
24 خرداد 94 16:15
فدای این پسررررررر مررررررد خودمون
سما مامان فرشته ها
27 خرداد 94 15:46
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
محبوبه مامان ترنم
31 خرداد 94 12:20
با اینکه اینجا چند قدمی خونه مونه ، من تازه 3 روز پیش اولین بار دیدمشون. اصلا تا حالا دقت نکرده بودم.
مامان رویا
پاسخ
اي بابا خاله جون پس حواستون كجاست ؟؟؟