يك بعد از ظهر در اصفهان...
يك بعد از ظهر در اصفهان... از قبل با بابا كورش قرار گذاشته بوديم كه اين بار كه به اصفهان رفتيم شما را حتما به باغ وحش ببريم ...يك روز بعد از ظهر عزم رفتن كرديم ...ولي خب چون چند سالي ميگذشت كه نرفته بوديم ...
من كه فكر ميكنم از اون موقع ها كه با بابا كمال ميرفتيم ديگه نرفته بودم
واسه همين اطلاعات دقيقي از ساعات بازديد نداشتيم ...ساعت پنج و نيم اونجا بوديم ولي گفتن كه باغ وحش ساعت پنج به بعد تعطيل ميشه واسه همين تصميم گرفتيم به خاطر شما به باغ پرندگان بريم هرچند سال پيش رفته بوديم ...ولي اونجا هم تا ساعت شش و نيم باز بود كه ما دير رسيديم 
كنار رودخانه زايندورد و پارك ناژوان مشغول قدم زدن و بدو بدو شما بوديم ...كه شما كنار اين درخت ايستادي ميگي مامان من ژست بگيرم شما عكس بگير
منم كه هميشه آماده عكس گرفتن از شما ...
اينم ژست قشنگت پسر خوش تيپ مامان...
ميگم : كياراد لبخند هم بزن ...
اينم لبخند مصنوعي شما به خاطر دل مامان...
خلاصه قدم به قدم ميگفتي مامان عكس بگير ...اينم يه نمونه ديگه....
اينم يك ديگه...
اينجا بابا ميگه: كياراد بيا بريم جلوتر ولي شما چون ميخواي اينجا بموني و بازي كني ميگي : بابا صبر كن فكر كنم چه كار كنم ؟
الان داري فكر ميكني كه چه كاري ميتوني بكني ؟
فداي فكر كردنت...
اينم قيافه من و بابا...
بعد تصميم گرفتيم كه بريم و سوار تله كابين بشيم البته تله سبز كه در مسير رودخانه مسافتي فكر ميكنم دو كيلومتري را طي ميكنه كه اون هم تا ما به مقصد برسيم هوا حسابي باد همراه با خاك شد كه به خاطر هواي بد تله كابين هم نشد كه سوار بشيم...
يه كم پارك ناژوان بوديم و شما كمي بازي كردي و بدو بدو كردي....
بعد به خاطر شما تصميم گرفتيم بريم يه پارك سرپوشيده چون هوا حسابي گرد و خاكي بود ...
توي سرزمين عجايب هم فقط ميچرخيدي و هيچ بازي واست جالب نبود ميگفتم: پسرم يك بازي انتخاب كن ...ميگفتي: صبر كن فكر كنم ...فقط ميرفتي سمتشون و با يك نگاه ميگفتي :نه اينم خوب نيست ...
خلاصه به انتخاب من و بابا چند تايي بازي با بي علاقه گي انجام دادي 
با اين عروسك ها هم كه به قول خودت دوستت شدند عكس گرفتي...
يه كم كه داخل پارك بوديم ميگي :مامان ديگه بريم ...بريم خونه اوبه (خونه مامان عفت جون ) ...مامان خونه اوبه خوبه... بريم...
خلاصه اينم از يك روز بعد ازظهر ما كه اصلا جاهايي كه دوست داشتيم نتونستيم كه بريم ولي در كل واسه تنوع و عوض شدن حال و هواي شما خوب بود....
دوست دارم....
عشقه
انشالا یه سری دیگه که رفتین اصفهان بتونین گل پسری رو باغ وحش ببرین علی هم تو یک سال نیمگی رفته الان فقط فیلماشو میبینه چیزی یادش نیست.الان مخصوصا سن کیاراد جونم خیلی خوبه واسه اینجور جاها
