خاله رعنا جونم ...
چند روز پيش كه داشتم با خاله رعنا جون تلفني صحبت ميكردم ، گفت كه شنبه صبح خونه باشيد چون من واسه كياراد يك هديه كوچولو پست كردم دوست دارم خودش بره از آقاي پستچي تحويل بگيره ...آخه پسر قشنگ من به آقاي پستچي علاقه خاصي داري و تا به حال هر بار بسته پستي داشتيم شما خواب بودي و موفق نشدي كه آقاي پستچي را ببيني و خاله رعنا جونم چون حواسش به همه چيز هست و شما را هم بي نهايت دوست داره دوباره واست يك هديه فرستاده بود ...
منم شب قبل از اينكه بخوابيم واست توضيح دادم كه فردا وقتي آقاي پستچي اومد ميريم بسته مون را تحويل ميگيريم ببينيم خاله رعنا جون چي واسه پسرم فرستاده ...ولي از برشانسي نميدونم كي آقاي پستچي اومده بود كه من و شما متوجه صداي زنگ نشديم و فكر كردم كه شايد فردا بياد ولي موقعي كه بابا اومد ديديم كه يه كاغذ گذاشته بين در كه اومده و رفته ...احتمالا موقعي اومده كه من و شما مشغول بازي بوديم و اين قدر با هم سر و صدا كرديم كه صداي زنگ را نشنيديم...
خلاصه فردا صبح با كلي هيجان شما دو تايي به دفتر پست رفتيم ...توي مسير ازت ميپرسيدم كياراد فكر ميكني خاله رعنا جون چي واست فرستاده ؟ با كلي هيجان كه در نگاهت بود هر بار يه چيز ميگفتي...
توي دفتر پست موقعي كه خانمي كه اونجا بود خواست بسته را به من تحويل بده چون جعبه اون كمي له شده بود و خيلي هم سبك بود به شوخي گفت به نظر ميرسه داخل جعبه چيزي نيست... و ما جعبه را گرفتيم و به شما دادم و اومديم سوار ماشين شديم...
نگاه يواشكي از شكاف جعبه...
توي مسير بعد از چند دقيقه اي همون طور كه جعبه را روي پاهت گذاشتي و منتظر هستي كه بريم خونه و بازش كنيم با دلخوري ميگي :
كياراد : مامان ، خانمه خيلي كار بدي كرد ...
مامان : با تعجب ميگم : چه كار بدي كرد پسرم ؟
كياراد : ميگي : گفت داخل جعبه چيزي نيست ...
من كه خيلي خنده ام گرفته بود گفتم نه پسرم شوخي كرد چون سبك بود فكر كرده چيزي داخلش نباشه و گرنه خاله رعنا جون حتما چيزي واست فرستاده ...ولي شما همچنان تاكيد داشتي كه خانمه كار بدي كرده كه چنين حرفي زده ...
وقتي خونه رسيديم جعبه را باز كردي و با يك عروسك خيمه شب بازي پينوكيو روبه رو شديم كه اين روزها به خاطر اينكه كارتنش را هم ديدي بهش علاقه زيادي داري...
خلاصه اين چند روز باهاش سرگرمي و كلي وقتي باهاش بازي ميكنيم ميخندي .... خاله رعنا جون خوب ميدونه چي بايد واست بخره كه دوست داشته باشي و به قول خودت كه ميگي مامان خاله رعنا خيلي دوستم داره... خاله رعنا بهترينه...
البته وقتي بسته را باز كرديم و شما داخلش را ديدي زنگ زديم و از خاله رعنا جون تشكر كرديم هرچند ميگفت كه اين فقط يك هديه كوچولو بود ولي پسرم بدان كه خود هديه مهم نيست مهم هدفي بوده كه خاله رعنا جون داشته و اين كه ميون اين همه مشغله هاي كاري و روح و روان آشفته اي كه همه ما درگير آن هستيم و خاله رعنا جون بيشتر از بقيه ...باز هم به ياد شما و خوشحال كردن شما بوده هر چند اين فقط گوشه خيلي كوچكي از مهر و محبتي است كه خاله ها و دايي و بچه ها و شوهر خاله ها نسبت به شما دارند و خوب ميدانم كه با تمام كوچك بودنت همه آنها را درك ميكني و علاقه بيش از اندازه شما به آنها هم به خاطر همين مهر و محبت است كه نثارت ميكنند و اميدوارم تا هميشه قدردان محبتهاي بيدريغ آنها باشي ....
کیاراد من تا این لحظه ، 3 سال و 2 ماه و 7 روز سن دارد.