رقص آب و...
عمه نسرین گفته بود که توی باغ غدیر رقص آب گذاشتند و بچه ها میتونند برند و حسابی بازی کنند ...منم گفته بودم حتما وقتی اصفهان اومدیم میریم چونکه کیاراد حتما خوشش میاد و استقبال میکنه واسه همین یک روز بعد ازظهر به همراه عمه نسرین ، مادرجون و پریسا و پارسا رفتیم ولی برخلاف انتظار من شما اصلا استقبال نکردی و اصلا حاضر نشدی که بری و مثل بچه ها بازی کنی و فقط پریسا بازی کرد و لذت برد و شما فقط کمی بچه ها را نگاه کردی و من این شکلی به خاطر پیش بینی های اشتباهم در مورد شما...
خلاصه بعد از اینکه کمی نگاه کردی رفتی داخل یک حوض خالی و با لوله آب مشغول شدی... اینم پسر عاشق آب من که اون روز از آب خوشش نیومد...
یک روز از روزهایی هم که اصفهان بودیم با باباجون ، مادرجون و عمه پروین و پارسا به روستای بابا کورش و باغ بابا جون رفتیم و به شما که عاشق طبیعت و بازی هستی فکر میکنم خیلی خوش گذشت...چون منم اجازه دادم که با رعایت احتیاط لازم هر طور که دلت میخواد بازی کنی و حسابی خودت را کثیف کردی...
اینم شروع بازیهای شما با ماهیگیری خیالی....
در بعضی موارد هم پارسا با شما همراهی میکرد ...البته پارسا زیاد از اینگونه بازیهای شما خوشش نمیاد و بیشتر ترجیح میداد که بشینه ...
اینم عکسهایی که نشون میده از هیچ کثیف کاری دریغ نمیکردی پسر شیطون بلای من...
داخل باغ هم یک نفر یک الاغ را به درخت بسته بود و رفته بود و شما خیلی مودبانه رفتی و بهش سلام کردی و گاهی دانکی و گاهی گلاغ صداش میکردی و از بابا کورش خواستی که سوارش بشی....
اینم آتش بازی...
بازی همیشگی و مورد علاقه شما بطری و آب..
کیاراد و نوازش گوسفندان ...
وقتی چشمت به آقای باغبان افتاد خیلی مودبانه رفتی سلام کردی و شروع به صحبت باهاش کردی...
و اینم شاهکار شما توی اون روز بالا رفتن از درختی که اصلا جای پا هم نداشته و من و بابا کورش با اینکه در تمام لحظات مراقب شما بودیم و کمی هم نگران که اینقدر بی پروا دست به کارهای خطرناک میزنی ولی در ته دلمون به خاطر این شجاعت شما کیف کرده بودیم... و من این را کاملا در نگاه بابا کورش میخوندم...
این عکس به خوبی نشون میده که چقدر بالا رفتی...
اون روز خیلی بهت خوش گذشت و بازی کردی و وقتی داخل ماشین نشستیم فوری خوابت برد پسر شیطون بلای مامان ....
دوست دارم...