کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

تولد سه سالگي ...

     سوم ارديبهشت امسال هم به مانند سه سال گذشته قرار بود همه روزمان به شما و شادي شما اختصاص داشته باشه ... مثل هر سال قرار بود بعداز ظهر به آتليه بريم و عكسهاي سه سالگي شما را به يادگار ثبت كنيم و از قبل هم از آتليه لحظه ها وقت گرفته بوديم ولي شما تقريبا از يك هفته قبل كمي سرماخوردگي و تب و... داشتي و من نگران بودم كه تا پنجشنبه بهتر نشي ولي خب تا روز تولدت خوب شدي و چون از قبلش واست گفته بودم كه روز تولدت است كلي خوشحال بودي ولي متاسفانه دقيقا باباكورش توي روز تولد شما حالش بد شد و دچار تب و لرز و...شد كه مجبور شديم قرار آتليه را كنسل كنيم و اون روز را توي خونه بمونيم و شما هم با اينكه خيلي منتظر كيك تولد و...
5 ارديبهشت 1394

بهانه بهانه هاي من...

سه سال گذشت از زماني كه شما كوچولوي نازنين وارد دنياي ما شدي ...انگار همين ديروز بود كه كه با يك دنيا اميد و آرزوهاي قشنگ بيصبرانه منتظر به دنيا آمدنت بودم ...نه ماه تمام در وجودم رشد كردي و لحظه لحظه من را به اوج بودنم نزديكتر كردي...با تولد شيرين تو من هم از نو متولد شدم ، وارد مرحله جديدي از زندگيم شدم با آمدنت مادري متولد شد ...مادري كه تمام پشتوانه و اميدش ، تكيه گاه محكمي بود كه در كنارش داشت ... وقتي كه تو آمدي درست زماني بود كه ما با يك بحران نفس گير در خانواده درگير بوديم بيماري ناگهاني مامان عفت مهربون همه ما را پژمرده و بيرمق كرده بود ...و با گذشتن از روزهاي سخت بيماري مامان عفت جون و بدست آوردن بهبودي نسبي ..همه ما منتظر به د...
3 ارديبهشت 1394

سومين نوروز ما با تو(2)

هفته دوم نوروز راهي اصفهان شديم و من با دلي پر از درد و افسوس و اي كاش هاي محال چشمم به مسير ولي فكرم و خيالم در گذشته اي بود كه ديگر هيچ رفتني به آن ممكن نيست و آرام آرام اشك ريختم و در دل براي تمام احساسهايي كه روزي به نام عقل و منطق زير پا گذاشتم تا مبادا كسي دلگير شود گريه كردم و افسوس خوردم كه چقدر دير فهميدم كه هيچ كس به غير از افرادي كه دلت براي آنها ميتپد ارزش اين را ندارد كه لحظه اي از وقتي را كه ميتواني با عزيزانت باشي صرف گذراندن با آنها بكني كه مبادا قانوني و رسمي زيرپا گذاشته شود ...و حالا اين منم با يك دنيا حسرت در دل كه به تمام افكار دوستانه و منطقي گذشته خود لعنت ميگويم و عزمم را جزم كرده ام كه ديگر فقط و فقط به نداي دروني دل...
19 فروردين 1394

سومين نوروز ما با تو(1)

لحظه تحویل سال 1394 هجری شمسی ساعت 2 و 15 دقیقه و 10 ثانیه روز شنبه 1 فروردین 1394 هجری شمسی بود. سال 93 با تمام تلخي و سختيهايي كه داشت تمام شد و سال 94 چه غمگينانه آغاز شد ....ولي انگار سال گذشته يك سال نبود ...روزها و شبهايي داشت كه هر كدام چندين سال براي من گذشت انگار تمامي ندارد ...من نوروزي نميبينم هر چه در فكر و خيال خود جستجو ميكنم نوروزي نيست هر چه هست از ديروز است و گذشته اي كه ديگر برنميگردد چرا هيچ حسي از نو شدن و فردايي بهتر ندارم ...با وجود اينكه ميدانم و ميشنوم كه بهاري ديگر آمده است ولي جز صداي زجه هاي دلم و فرياد هاي بي صدايي كه در گلويم بيرحمانه محكوم به دم برنياوردن ميشوند صدايي نميشنوم ...احساس ميكنم تمام بهاران...
19 فروردين 1394