اصفهان..
دفعه پیش که رفتیم اصفهان 4 روز بیشتر اصفهان نبودیم واسه همین مطلب زیادی هم واسه نوشتن ندارم ...مثل همیشه و بیشتر از قبل شما بیتاب رسیدن بودی و مدام میپرسیدی پس کی میرسیم خونه مامان عفت و چون یادت بود که دفعه پیش بهت گفته بودم که وقتی آقای خورشید رفت و شب شد میرسیم ...مدام چشمت به آسمون بود که ببینی کی این آقای خورشید میره ؟ یه کم خوابت برده وقتی بیدارشدی با خوشحالی میگی مامان به آسمون نگاه کن ببین آقای خورشید داره پتو روش میکشه میخواد دیگه بخوابه الان میرسیم خونه اوبه ... چون خورشید مثل عکس زیر داشت میرفت پشت ابرها شما این توصیف قشنگ به ذهنت رسیده بود که داره پتو روی خودش میکشه و من و بابا کورش کلی از این وصف زیبات لذت بردیم و من فوری یه عک...