کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

پسر كوچولوي مامان...

وقتي كوچولو بود و تازه اومده بوديم اين خونه جديد و با دوست مهربونمون خاله كبري همسايه شده بوديم....هر روز شما را ميبردند خونه شون و كلي بهت خوش ميگذشت و اين شده بود برنامه هر روزت كه نيم ساعتي را به تنهايي بري مهماني ...آخه اون روزها خودشون هنوز نوه كوچولو نداشتند و تابستان هم بود و دخترشون فاطمه مدرسه نميرفت واسه همين خيلي اوقات شما سرگرمي خوبي واسشون بودي  بهاره جون وقتي پيششون بودي زياد ازت عكس و فيلم ميگرفت و حالا بوسيله واتس آپ گاهي اين عكسها را واسه من ميفرسته ...اينها هم نمونه هايي از عكسهايي كه به تنهايي مهماني رفتي... به نظرم طبق شنيده ها اين بازي را كه عمو احسان بيشتر باهات انجام ميداده خيلي دوست داشتي... ...
23 بهمن 1393

درست كردن پازل...

تقريبا يك سال و ده ماهه بودي كه اولين پازلت را خاله رفعت جون كه يه پازل باب اسفنجي بود فقط به خاطر عكس باب اسفنجي همراه با يه كتاب رنگ آميزي باب اسفنجي به خاطر علاقه اي كه به اين شخصيت كارتوني داشتي واست خريد ولي اون موقع هيچ علاقه اي به درست كردن پازل از خودت نشون ندادي من هم گذاشتم تا مدتي بگذره و بهتر متوجه بشي.. چند وقت بعد خودم  يه پازل حيوانات با تكه هاي بزرگتر واست خريدم و با اينكه تكه هاش بزرگتر و جذاب تر بود ولي باز هم خيلي توجه شما را واسه اينكه خودت درست كني جلب نكرد و مامان رويا عجول يه كمي ناراحت كه چرا دوست نداري...      تا اينكه مدتي بود كه به بازي با گوشي مامان علاقه پيدا كرده بودي و منم...
22 بهمن 1393

سفر كوتاه

از مدتها قبل قرار بود كه اوايل بهمن ماه بابا كورش توي پالايشگاه اورهال داشته باشند ...وقتي كه اورهال پالايشگاه شروع ميشه بابا كورش حسابي درگير كار ميشند و توي اين مدت كمتر ميتونيم بيرون بريم و با هم باشيم ...واسه همين تصميم گرفته بوديم كه من و شما توي اين روزها به اصفهان بريم و پيش دايي رسول جون و خاله رعنا مهربون باشيم چون حضور شما توي خونه مامان عفت مهربونم باعث ميشه كه تحمل لحظه هاي سخت و دردآور اين روزهايمان كمي آسانتر شود ...واسه همين از قبل بليطمون را واسه 6 بهمن خريده بوديم و خودمون را مهياي رفتن كرده بوديم كه متوجه شديم مهمانهاي ناخوانده اي بدون هماهنگي با ما عازم بندر هستند اولش كلي ناراحت شدم چون همه برنامه هايي را كه براي رفتن به ...
20 بهمن 1393

كتابهاي زبان انگليسي كياراد من(66-59 )

چند وقتي كه با گروه آموزش كودكان دو زبانه آشنا شدم و تصميم گرفتم كه اگه تنبلي نكنم و يه كم با حوصله تر باشم با هم زبان انگليسي كاركنم واسه همين چند تايي كتاب واست خريدم... البته به غير از ديكشنري بقيه اين كتابها را همين طوري خريدم ولي به نظر ميرسه كه دوستشون داري... البته ما كارمون را هنوز به طور جدي شروع نكرديم و بايد مامان يه تصميم محكم بگيره و از يه جايي شروع كنيم... ...
23 دی 1393

كتابهاي رنگ آميزي كياراد من(58-51)

اينها كتابهاي رنگ آميزي شما كه حسابي رنگشون كردي .... البته بعضي هاشون هم خوندني هم هست و چندين بار هم مامان واست خونده ...خصوصا كتابي كه وسايل نقليه را معرفي ميكنه... اين دوتا كتاب را يه بار كه از شما و بابايي مرخصي گرفته بودم و چند ساعتي را تنهايي رفته بوديم خريد واست خريدم وقتي اومدم خونه فوري بهت دادم ...وقتي رفتم لباسم را عوض كنم به محض اينكه اومدم داخل اتاق ميگي مامان ببين رنگش كردم ...ميبينم در عرض پنج دقيقه همه كتاب را با مداد شمعي رنگ كردي  اون موقع قيافه مامان واقعا ديدني بود...   دلت هميشه يك رنگ...و دنيات پر باشه از رنگهاي قشنگ... ...
23 دی 1393

کتابهای کیاراد من (50-22 )

اين سري كتابها آموزش حيوانات مزرعه و حيوانات وحشي به فارسي و انگليسي كه خيلي دوستشون داري و زياد با هم ميخونيم... اين سه تا كتاب كه داستانهاي قديمي كه اصولا بچه ها دوست دارند ولي اينها را هربار مجبور شدم كه واست بخرم و هرچند داستانهاش را دوست داري ولي انتشارات اين كتابها خيلي جالب نيست و خودم زياد به دلم نيست... اين چهار كتاب برعكس كتابهاي قبلي از يه انتشارات خوبه كه من كتابهاش را خيلي دوست دارم و همين طور شما ...و هر بار به پشت جلد نگاه ميكني و انتخاب ميكني كه دفعه بعد چه كتاب بخريم ... اينم از كتابهاي كه زياد ميخونيمشون... فيل اومد آب بخوره هم يكي از اونهايي كه از پشت جلد كتابهات خودت انتخاب كردي و ...
23 دی 1393

كتاب هاي كياراد من(21-1)

اين كتابها اولين كتابهايي بود كه وقتي چهار ماهه بودي واست خريدم ولي به نظرم اومد كه اصلا ازشون خوشت نيومد و دوستشون نداشتي منم اصرار نكردم و گذاشتم كنار ...وقتي يه كم بزرگ تر شدي با اين كتابها اشكاي هندسي و رنگها را كار كرديم... اينم كتابي كه چون توي هر صفحه يه عكس داره و با يه شعر كوتاه كلمات متضاد را آموزش ميده واست خريدم و خيلي دوستش داشتي و همين الانم دوسش داري و واست زياد ميخونمش... اين چهار تا كتاب را هم كه از كتابهاي خيلي قديمي هستند و خاله راحله جون واست خريده و از خوندنشون كلي لذت ميبري ...البته جلد رويي يكي از اونها وقتي خيلي كوچولو بودي كندي و به دلايلي مامان نتونست تعميرش كنه... اين كتابها را هم شيدا و خا...
23 دی 1393

پسر كتاب خوان من...

هميشه دوست داشتم كه اگر فرزندي داشتم به خوندن كتاب علاقه داشته باشه واسه همين از وقتي كه به دنيا اومدي سعي كردم تا حدي شما را با كتاب آشنا كنم ...و الان كه دو سال و هشت ماهه شدي ميبينم كه تقريبا توي كارم موفق بودم و شما به خوندن كتاب علاقه نشون ميدي و حتي گاهي از پشت جلد كتابها ...كتابي را انتخاب ميكني و ميگي كه مامان اينو بخريم و من كلي ذوق ميكنم ...بيشتر كتابهات را دوست داري و شايد هر كدوم را صد بار تا به حال خونديم خصوصا ظهرها قبل از خوابيدن... وقتي ميخواهيم ظهرها بخوابيم به انتخاب خودت چند تايي كتاب از داخل كتابخانه برميداريم كه بخونيم وقتي داريم به آخرين كتاب ميرسيم و من گيج خواب شدم يكدفعه يادت به يه كتاب ديگه ميفته و ميگي اونم بخونيم ...
23 دی 1393

جاذبه هاي ديدني قشم...

پنجشنبه گذشته به پيشنهاد باباكورش تصميم گرفتيم كه براي گردش به قشم بريم تا پسر قشنگم تا قبل از اينكه هوا دوباره گرم بشه يه كم از اين هواي بهاري بندر لذت ببره... ساعت هفت صبح پسر خوش اخلاقم را از خواب بيدار كرديم و بعد از پوشيدن لباس راهي شديم ...براي رفتن بايد از بندر پهل(پل) به وسيله لندينگ كرافت يك مسافت دريايي تقريبا بيست دقيقه اي را روي آب باشيم تا به اسكله لافت در جزيره قشم برسيم ...البته پسرم فكر ميكنم اين دفعه پنجم يا ششم شما باشه كه به قشم سفر كردي ...بودن روي آب براي شما بسيار جذاب بود چون پرنده هاي دريايي به خاطر خوردن تكه هاي نان و بيسكوييتي كه مسافران واسشون داخل آب ميريختند اطراف ما پرواز ميكردند و از ديدنشون لذت ميبردي... ...
21 دی 1393