پسر كوچولوي مامان...
وقتي كوچولو بود و تازه اومده بوديم اين خونه جديد و با دوست مهربونمون خاله كبري همسايه شده بوديم....هر روز شما را ميبردند خونه شون و كلي بهت خوش ميگذشت و اين شده بود برنامه هر روزت كه نيم ساعتي را به تنهايي بري مهماني ...آخه اون روزها خودشون هنوز نوه كوچولو نداشتند و تابستان هم بود و دخترشون فاطمه مدرسه نميرفت واسه همين خيلي اوقات شما سرگرمي خوبي واسشون بودي بهاره جون وقتي پيششون بودي زياد ازت عكس و فيلم ميگرفت و حالا بوسيله واتس آپ گاهي اين عكسها را واسه من ميفرسته ...اينها هم نمونه هايي از عكسهايي كه به تنهايي مهماني رفتي... به نظرم طبق شنيده ها اين بازي را كه عمو احسان بيشتر باهات انجام ميداده خيلي دوست داشتي... ...