به بهانه تولد دوسالگي...
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست
و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست.
دوسال از لحظه اي كه عاشقانه تمام وجودم را به خود اختصاص دادي ميگذرد ومن چه خيال انگيز با تو بودم در لحظه لحظه هاي شكفتنت ...انگار با تو دوباره متولد شدم از نو كودكيم خودنمايي ميكند با اين تفاوت كه اينبار شتابي براي بزرگ شدن ندارم عاشق بودن در دنياي كودكيت هستم ...
گاهي دلم ميخواهد در دنياي باشم كه فقط تو باشي و من و هيچ فكر و انديشه نباشد تا لحظه اي مرا از خيال با تو بودن و لحظه لحظه هاي بزرگ شدنت كه همچون ثانيه هاي زمان شتابزده و عجول از كنارمان ميگذرند جدا كند ...ولي افسوس كه دنيا ي ما پر است از انديشه هاي خوب و بد كه آدمي را با خود به همه جا ميبرد و باعث ميشود گاهي از خيال تو خالي شوم....ولي وجود زيباي تو در زندگي عاشقانه ما سدي است در برابر همه بديها و اگر چه گاهي دنيا ناسازگار است ولي با تو بودن يعني لحظه لحظه زندگي كردن و عاشقانه زيستن....
پسر قشنگم اگه بخوام صادقانه بنويسم بايد بگم كه الان حرفي ندارم براي نوشتن ولي بدون كه يه عالمه عشق و حرفهاي خوب توي وجود من به خاطر داشتن تو لونه كرده كه قادر به نوشتنشون نيستم ولي همه اين عاشقانه ها توي اين دوسال زيباي با تو بودن براي من و بابايي يه زندگي رويايي را ساخته ،و از اين بابت خدا را شاكرم......
دوست دارم عاشقانه دويست ساله بشي گل قشنگم....