ماجراي دكتر رفتن كياراد من...
مدتي بود كه دايي رسول جون كه عاشق و شيفته شماست اصرار داشت كه حتما ببرمت پيش پزشك كودكان و اگه لازمه مكملهاي غذايي واست تجويز كنه ...چون از دوسالگي ديگه مكمل آهن و مولتي ويتامينت را قطع كردم ... خلاصه بعد از كلي تنبلي مامان رويا هفته پيش با با كورش رفتيم دكتر... وقتي وارد مطب آقاي دكتر شديم مثل يك پسر مودب سلام كردي و با آقاي دكتر كه دستش را به سمتت دراز كرده بود دست دادي و روي صندلي نشستي و فوري شروع كردي به صحبت كردن با آقاي دكتر :
كياراد : اسم من چيه ؟
آقاي دكتر : با نگاه داخل دفترچه بيمه ...اسم شما كياراد...
كياراد : اسم بابا چيه ؟
آقاي دكتر : اجازه بده داخل دفترچه نگاه كنم ....اسم بابا كورش...
كلي من و بابا كورش و آقاي دكتر از اين سوال و جوابها خنديديم...و خيلي قشنگ اجازه دادي كه آقاي دكتر معاينه ات بكنه ... بعد از معاينه در حالي كه دكتر مشغول نوشتن آزمايش داخل دفترچه ات بود ... شما به من ميگي مامان بشين روي صندلي ...وقتي نشستم ميگي مامان دوست دارم ...ميگم منم همين طور ... ميگي مامان بوس بده ... خلاصه يه بوس هم بهت دادم و خلاصه كلي ابراز محبت كردي و آقاي دكتر هم همين طور كه مشغول نوشتن بوده نيم نگاهي بهت كرده و از مكالمه من و شما و اين همه ابراز محبتت نسبت به من خنده اش گرفته ....ودر آخر هم مثل يك پسر مودب خداحافظي كردي و بيرون اومديم...
چند روز بعد يه سرماخوردگي خيلي كوچولو كه از مامان رويا بهت سرايت كرده بود گرفتي و چون يه كم سرفه ميكردي رفتيم دكتر تا واست دارو تجويز كنه و زودتر خوب بشي...اين بار هم به محض ورود به اتاق آقاي دكتر سلام كردي و روي صندلي نشستي...و فوري قبل از اينكه من يا باباكورش شروع به صحبت كنيم با اون زبون شيرينت گفتي..
كياراد : آقاي دكتر اينجام (با اشاره به گلوت) درد ميكنه...
دكتر : اجازه بده ببينم ...
كياراد : خيلي خوب دهنت را باز كردي...
دكتر : بله راست ميگي گلوش درد ميكنه ...
كياراد : منم از اينها دارم دكتر ميشم ..دهن مامان ، بابا ميبينم...
چون روز قبلش واست وسايل پزشكي خريده بودم واسه آقاي دكتر تعريف كردي كه شما هم از اين وسايل داري و دكتر مهربون هم با حوصله گوش به حرفهات داد و بعد از نوشتن دارو خداحافظي كرديم و اومديم خونه...
ومن داشتم به اين موضوع فكر ميكردم كه اينبار ما هيچ نقشي توي مطب دكتر نداشتيم و خودت خيلي راحت ارتباط برقرار كردي و مشكلت را گفتي پسر شيرين زبون و مستقل مامان ...داروهات را هم خيلي راحت سر موقع ميخوردي و زود زود خوب شدي ....به محض اينكه سرفه ميكردي ميگفتي مامان شربت بده خوب بشم...
کیاراد من تا این لحظه ، 2 سال و 7 ماه 13 روز سن دارد .