کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 5 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

جمعه ما...

1393/10/14 9:31
نویسنده : مامان رویا
1,185 بازدید
اشتراک گذاری

دو سه روزي بود كه سرم حسابي درد ميكرد و ديگه خسته ام كرده بود البته چوم ماماني ميگرن داره اين سردردها زياد به سراغش مياد ...وقتي بهت ميگم پسرم الان حالم خوب نيست سرم درد ميكنه فوري ميگي :بگذار خوبش كنم ...و مياي سر مامان را بوس ميكني و با اون دستهاي كوچولوت به قول خودت نازش ميكني و معصومانه ميپرسي خوب شد ؟؟ منم كلي ميبوسمت و به ناچار ميگم بله خوب شده و مجبورم باهات بازي كنم....چشمک

جمعه صبح وقتي از خواب بيدار شدم حسابي درگير اين سردرد لعنتي بودم بعد از خوردن صبحانه دوباره كمي دراز كشيدم ولي حس كردم كه هواي خونه سنگينه و احتياج به هواي آزاد دارم ...بنابراين از بابايي خواستم بريم جايي و بابا كورش هم گفت كه آماده بشيم تا بريم كوه گنو كه نزديك شهرك هم هست ...بی حوصله

تقريبا ظهر ساعت 12 بود كه از خونه به قصد كوه گنو رفتيم بيرون ولي داخل ماشين بابا از شما پرسيد كه دوست داري بريم كوه يا دريا  ؟؟ كه شما هم با كمي فكر كوچولو گفتي : دريا ...و يه دليل توجيه كننده هم براي انتخابت اين بود كه كوه خوب نيست سنگ داره !!! سوال و ماهم به خاطر احترام به نظر قشنگت روانه دريا شديم...سکوت

 دريا هم جزر بود و آب حسابي عقب رفته بود و شما نتونستي اصلا ، آب بازي كني ولي عوضش چند ساعتي را سنگ و ماسه بازي كردي و بهت خوش گذشت ...

عشق من...

 

...

البته به جاي آب بازي حسابي سنگ بازي كردي كه اين روزها هم پرتاب كردن سنگ يكي از كارهاي مورد علاقه ات شده و از اونجايي كه دليلت براي نرفتن به كوه داشتن سنگ بود درياي امروز ما هم حسابي سنگي بودقه قهه ولي شما حسابي بازي كردي و لذت بردي...محبت

فداي تو...

امروز پسر قشنگم براي اولين بار عكاسي را به صورت حرفه اي تجربه كردي خندونک و چند تايي عكس دو نفره زيبا از من و بابا كورش گرفتي كه خيلي خيلي دوستشون دارم محبت بعدش هم چند تايي عكس از دريا كه حسابي دلش از سنگ شده بود گرفتي غمگین و اون روزمون را به يادگار ثبت كرديم...

اينم عكسهاي هنري شما و درياي سنگي...

درياي سنگي...     ...

يكدفعه با خوشحال مياي سمت مامان و ميگي مامان تخمه سوسو پيدا كردم آرام نگاه ميكنم ميبينم يدونه تخمه آفتابگردون روي ماسه ها پيدا كردي ...و چون سوسو طوطي خونه مامان عفت جون هميشه از اين تخمه ها ميخوره شما تخمه آفتابگردون را به اسم تخمه سوسو ميشناسي آرامفوري ميگم بندازش زمين كثيف اين تخمه سوسو نيست ...ميندازي روي زمين و ميگي مامان تخمه سوسو بود...متفکر

تخمه سوسو     ...

چون مغز بادام دوست داري واسه اينكه هم سرگرم بشي هم تجربه شكستن بادام با سنگ را هم داشته باشي چند تايي بادام با خودم آورده بودم و لحظه هايي هم به شكستن بادام گذروندي و كلي دوست داشتي و از اين كار لذت بردي...راضی

جانم...

 

نوش جان...

فداي تو...

بعد از خوردن ناهار و اينكه حسابي بازي كردي و خسته شدي به خونه برگشتيم و من و باباكورش سعي كرديم كه لحظه هاي قشنگي را واست رقم بزنيم و به گفته خودت كه ازت ميپرسم كيارادم امروز خوب بود ؟و ميگي : بله ...دريا خوب بود...خوش گذشت... راضیاميدوارم كه لحظه لحظه هات پر از شادي و خوشي باشه...محبت هر چند اين روزها هيچ چيز و هيچ كس خوشحالم نميكند و از چيزي لذت نميبرم و هر جا و هر زمان بغض دلگير دلتنگي آزارم ميدهد و ترس دوست داشتن و عشق ورزيدن برايم به كابوسي وحشتناك تبديل شده كه در خواب و بيداري رهايم نميكند ولي در قفس دنيا فقط آرزويم شادي و خوشحالي عزيزانم است...دوست دارم...

ديروز مسير قصه هام يه جاده بود به خورشيد ...

امروز يه بيراهه شده به شوره زار ترديد...

....

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

رومینا
14 دی 93 11:22
قربون خندهای قشنگت کیاراد جونم . افرین به شما که عکاسی رو یاد گرفتی . فدای دل پاک و معصومت رویا جون گفتی کوه گنو من رو بردی توخاطرهاا. ما که بندرعباس بودیم تا پای کوه میرفتی چند وقت پیش هم بابام هم رفت اون کوه رو بعد اومد قزوین . موفق باشید همیشه
مامان رویا
پاسخ
مرسي رومينا جان ...
فرزانه مامان آرین مهر
14 دی 93 12:17
عزیزمه کیاراد خوشتیپآفرین به هنر عکاسیتایشالله که همیشه به گردش وتفریح باشید
مامان رویا
پاسخ
مرسي خاله فرزانه مهربون...
الهه مامان مبین
14 دی 93 17:51
سلام رویا جونم . بلا دور باشه گلم . الهی بگردم بابای منم سر درد زیاد میگیره . یه قرصی هست که مخصوص میگرنه و همیشه از اون میخوره . رفتم ازش میپرسم برات میذارم . خیلی قرص عالی هست . ای جونم به کیاراد عسل من که مثل مبین من بادوم دوست داره . به قول مبین بادون . همیشه به گردش عزیز دلم . خدا مامانت رو هم رحمت کنه . بوووووووووووووووووووووووووس
مامان رویا
پاسخ
ممنون دوست مهربونم لطف ميكني...
مامان فهیمه
15 دی 93 2:22
عزیزم کیاراد خوشتیپ حسابی خوش گزروندیاااااا خدا رو شکر
مامان رویا
پاسخ
بله حسابي....
آجی محمدمهدی
15 دی 93 3:32
آفرین به عکاس کوچولوی خودم.خیلی عکسای قشنگی گرفتیااا.امیدوارم در تمامی مراحل زندگی موفق وموید باشی وبهترین ها برات رقم بخوره...دوست دارم کیاراد جونم از ته ته قلبم...
مامان رویا
پاسخ
ممنون فاطمه جون مهربون....
مامان مهراد
17 دی 93 11:43
سلام..... ایران چهار فصل که میکن یعنی همین.... شما با آستین کوتاه و شلوارک میرین کنار آب و اونوقت ما بچه رو باید 6 لا بپوشونیم. چه عکس های قشنگی... هال و هوای دلمون تابستونی شد. آفرین به کیاراد جونم که یه پا عکاس شده برا خودش...
مامان رویا
پاسخ
جاي شما خالي دوست من...
مامان مهری
17 دی 93 11:47
الهی فدات بشم رویا جون کمتر غصه بخور تو رو خدا ..... خودت رو از پا میندازی دختر. باور کن مامان مهربونت هم راضی نیست تو این همه فکر و خیال کنی... این سر درد های لعنتی هم با فکر و خیال بیشتر میشه.... اینقدر فکر میکینی تا یه لحظه به خودت میای و میبینی ساعت ها گذشته و سرت سنگینه و بعدش هم یه سر درد لعنتی شروع میشه..... این طور نیست؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان رویا
پاسخ
شايد همين كه شما ميگي درست باشه دوست من ولي وقتي دلتنگ باشي و بدوني هيچ درماني نداره گاهي به مرز جنون ميرسي...وقتي هنوز به نبودنش عادت نكرده باشي روزي صدبار ميميري...وقتي هنوز نبودنش را باور نكرده باشي دلتنگي ديوانه ات ميكنه...