امروز تو...
اين روزها با وجود هواي گرم و مشغله زياد باباكورش بابت امتحاناتش بيشتر وقتمون داخل خونه ميگذره...و گاهي اوقات روزها خسته كننده و يكنواخت ميشه ولي با وجود وروجكي مثل شما لحظه هامون غير قابل پيش بيني و گاهي هيجان انگيز ميشه و از بودن با تو و دنياي تو و ديدن برق چشمانت غرق در لذت ميشم....
امروز صبح بعد از بيدار شدن و خوردن صبحانه بعد از كمي ديدن كارتون و قتي شما با ببعي و ماشينت سرگرم بودي منم داخل آشپزخونه مشغول بودم كه ديدم ببعي را آوردي و ميگي مامان خوابه و رفتي واسش بالش و پتو هم آوردي و كنارش داخل آشپزخونه خوابيدي ...و حدود 45 دقيقه اي باهاش سرگرم بودي ...
به ببعي شب بخير ميگي ...ميبوسيش و توي بغلت ميگيري و ميخوابي...
البته وسطش يادت اومده كه كتاب نخوندي و رفتي كتاب آوردي و واسه ببعي ميخوني تازه ببعي بيچاره را هم مجبور كردي كه كتاب بخونه...
خلاصه بعد از كلي بازي كه كردي وقتي كار مامان داخل آشپزخونه تمام شد شما هم دست از خوابوندن ببعي برداشتي ....
يه كم بعد خواستم پوشكت را عوض كنم شلوارت را در آوردم خودت سريع رفتي داخل حمام ...تا من خواستم بيام ديدم صداي دوش آب حمام مياد ...اومدم ميبينم دوش را باز كردي و ميگي مامان لالاد حمام...اينقدر ذوق داشتي كه دلمم نيومد مانعت بشم و با لباس داشتي حمام ميكردي منم لباست را در آوردم و اجازه دادم يك ساعتي بازي كردي و لذت بردي....
لباسي را هم كه از بابا داخل حمام بود با لباس خيس خودت ميگي لالاد بشوره...لالاد كمك ...و شستي...
و حسابي كيف كردي و آب بازي كردي ماهي كوچولوي عاشق آب من...
خلاصه بعد از يك ساعتي بازي ...من ديگه خسته شدم و با ترفندهاي ماماني به خوبي اومدي بيرون هر چند همچنان مثل كسي كه تازه به آب رسيده دوست داشتي بازي كني ...و بعد از خوردن ناهار و يك ساعتي گذروندن مراحل خوابيدن خوابيدي ماهي من.....آخه از زماني كه ديگه مي مي نميخوري قبل از خوابيدن اول بايد كتاب بخونيم...يه چند باري بايد بريم آب بخوريم ...يه كم بازي صداي چي مياد ؟ بكنيم...بعدش شما با يه وسيله اي كه هربار هم يه چيزي ميتونه باشه مثلا اسباب بازيهات و عروسكات يا هر چيز ديگه اي يه كم بازي كني كه اينبار قاشق بوده... و بعدش بگي مامان بخوابيم و آني بخوابي گلم....اينقدر سريع كه انگار نه انگار كه تاهمين يك دقيقه پيش داشتي بازي ميكردي...كه گاهي وقتي سريع ميخوابي مامان از تعجب اين شكلي ميشه...
شايد نوشتن اين روزهامون كمي عادي و تكراري باشه ولي براي من كه خوندن و يادآوري اين لحظه ها تا هميشه، شيرين و دوست داشتنيه و مطمئنم كه براي گل پسرم هم در آينده خوندنش خالي از لطف نيست....
خوابهاي رنگي ببيني پسرم...