پروانه يا اوببك....
داخل هواپيما با آقايي كه پشت سرمون نشسته بود دوست شدي ودر نيمه راه ايستاده بودي و باهاش حرف ميزدي و با گفتن كلمه عمو چيزي را براش تعريف ميكردي هرچند من متوجه شده بودم كه عموي پشت سرمون گاهي متوجه حرفهات نميشه مثلا وقتي ميگفتي آني رفت بالا نميدونست منظورت از آني هواپيماست...
عموي مورد نظر هم كه به نظر ميومد از ارتباطي كه باهاش برقرار كردي بدش نيومده بود ...يه كتابي كه داشت رابهت نشون ميداد و ازت ميخواست كه بگي عكس چي ؟ در بيشتر عكسها چيزهايي را كه بلد بودي را ميگفتي و عمو: آفرين عمو....
عمو : اين عكس چي ؟
كياراد من : اوببك عمو : چي؟ كياراد من : با تاكيد اوببك
عمو : نه عزيزم اين پروانه اس
و من از شنيدن صداي شما كلي خنده ام گرفته بود كه عمو نميدونه پسرم درست ميگه و منظورش از اوببك همون پروانه اس
البته اين پروانه يا به قول شما اوببك هم واسه خودش داستاني چون اوائل از نظر شما وسط پروانه يعني بدنش زن زون يعني زنبور بود و به بالهاش ميگفتي پروانه كه البته اينم براي خودش جاي تامل داره
داخل هواپيما موقع خوردن غذا مثل يك پسر مودب نشستي و خيلي خوب غذاتو ميخوري ....يكدفعه سرت را برگردوندي و از بين صندلي ميگي....
كياراد من : عمو نشومس (خوشمزه اس ) ؟
عمو : چي عزيزم ؟
و من هرچند عموي پشت سرمون را نميديدم ولي مطمئن بودم كه الان قيافه اش اين شكلي وقيافه مامان رويا توي اون لحظه
کیاراد من تا این لحظه ، 2 سال و 1 ماه و 26 روز سن دارد.