تحويل گرفتن عكسهاي آتليه...
هفته پيش قرار بود كه به آتليه عكاسي بريم و عكسهاي شما را تحويل بگيريم....مثل هميشه شما و باباكورش زودتر از من جلوي در آماده بوديد وقتي اومدم بيرون ديدم برعكس هميشه شما داخل ماشين نبودي و كنار ماشين ايستادي و با ديدن من كه گوشيم هم توي دستم بود ميگي مامان از من عكس بگير و شروع كردي به ژست گرفتن منم كه عاشق ثبت لحظه لحظه هاي شما چند تايي عكس ازت گرفتم البته بازم ژست داشتي كه بگيري كه ديگه من گفتم كافيه مامان عكسهاي خوبي شد و قيافه بابا كورش داخل ماشين از دست من و شما...
اينم عكسهاي پسرم ....عاشق ژستهاي شما هستم قشنگ نازنينم....
خلاصه رفتيم عكاسي ولي آتليه تعطيل بود و يك آقايي كه داخل آسانسور بود گفتند كه آتليه هفته پيش آتش گرفته و سوخته و حسابي توي دل من را خالي كردند به شما ميگفتند آخي عمو اومده بودي عكسهات را بگيري ...آخي عكسات سوخته ولي وقتي اومديم پايين بابا كورش با همراه آقاي عكاس تماس گرفتن و موضوع را جويا شدند و ايشان گفتند نه فقط آتليه شون بر اثر اتصالي برق سوخته و عكسها آسيبي نديده و تا يك هفته آينده آماده ميشه ...ومن دوباره خوشحال شدم ...حالا يك هفته اي ديگه صبر ميكنم تا عكسهات به دستم برسه و خيالم راحت بشه....
دوست دارم...