آموزشگاه موسیقی...
بالاخره این بار که به اصفهان رفته بودیم بعد از مدتها که به رامین و نگار وصبا قول داده بودم که بتونند شما را با خودشون به آموزشگاه موسیقی ببرند فرصتی پیش اومد که شما با نگار به آموزشگاه بروید...و من با دیدن عکسهایی که نگاری جونی ازت گرفته مطمئنم که خیلی بهت خوش گذشته ...
این عکس که اینقدر مودب نشستی احتمالا لحظه ورودت به آموزشگاه است که هنوز با محیط آشنا نشدی...
اون روزی که شما به آموزشگاه رفتید رامین جون تمام بعدازظهر را کلاس داشت و شما هم مثل بقیه هنرجوهای رامین جون سر کلاس درس رامین رفتی...
خیلی وقتی رامین ساز میزنه را دوست داری و این نگاه قشنگت گویای علاقه شما به رامین جون است ،البته رامین هم خیلی خیلی دوستت داره...
فکر کنم بعد از سرک کشیدن به ساز رامین جون از کلاس اومدی بیرون و با نگار گردشتون توی آموزشگاه را شروع کردید...
نواختن کمانچه....
شناخت تار...
نواختن دف البته برعکس...
عاشق این ژستی هستم که گرفتی و ارگ میزنی توی عکس به نظر میرسه حسابی رفتی توی حس آهنگی که میزنی...
نواختن پیانو...
آشنایی با جاز....
و بالاخره بعد از اینکه کلی ساز را امتحان کردی تصمیم گرفتی که رهبر ارکستر بشی...
بعد ازاینکه ساعتی را با ساز و موسیقی گذروندی که مشخصه خیلی هم بهت خوش گذشته به حیاط آموزشگاه رفتی برای گرفتن پروانه یا به قول خودت butterfly ...
و بالاخره موفق شدی که بگیریش....
اون روز در کنار رامین جون و نگاری جونی خیلی بهت خوش گذشت و از نزدیک با چند تایی ساز آشنا شدی امیدوارم در آینده اگر علاقمند بودی حتما توی مسیر موسیقی قراربگیری هرچند فکر میکنم که به ساز و موسیقی علاقه خاصی داشته باشی چون نسبت به بچه های همسن خودت در مورد خیلی از آهنگهای بی کلام اظهار نظر میکنی و علاقه خودت را نشون میدی....
دوست دارم....