شنبه دریایی
دیروز بعد از ظهر وقتی بابا کورش ساعت 5:30 اومد خونه یه کم مامانی حوصله اش سر رفته بود و خواستم که بریم بیرون باباکورشم گفت خب سریع آماده بشید تا هوا تاریک نشده بریم دریا که به کیارادم خوش بگذره ما هم تند تند آماده شدیم و پیش به سوی دریا ....دیروز برای اولین بار کلمه دریا را میگفتی پسرم هرجند هنوزم راحتری که بگی آبی ولی وقتی ما میگفتیم دریا شما هم تکرار میکردی...اینقدر عاشق آبی که وقتی داخل ماشین هستیم ودریا را میبینی دائم مامان را صدا میکنی و به در ماشین اشاره میکنی که یعنی باز کنیم و زودتر بریم داخل آب....البته جمعه گذشته هم رفته بودیم ولی یه کم دیر رفتیم و زود هوا تاریک شد...خلاصه اینکه به قدری شیفته آب بازی هستی که حتی وقتی خونه برمیگردیم و با بابا کورش میخواهید برید حمام کلی عجله میکنی که زودتر بری داخل حمام.....
اینم چند تایی عکس از لذتهای دیروز....
اینجا به صورت چهاردست و پا تلاش میکردی بری سمت باباکورش....
یه کم هم رفتی پیش بچه ها وبهشون نگاه کردی و اومدی.....
بازم یه بطری پیدا کردی....
هفته پیش هم که رفتیم دریا هرچند دیر رفتیم و زود هوا تاریک شد ولی خب به شما حسابی خوش گذشت نکته جالب هفته پیش این بود که در تمام مدت رکابیت که باباکورش از تنت در آورده بود دست بود وحسابی ماسه ای شده بود و اصلا رهاش نمیکردی....
اینجا به دنبال این پسر کوچولو میرفتی و میگفتی نی نی ولی اون اصلا بهت توجه نکرد و رفت پیش مامانش فکر کنم به نظرش خیلی خیلی کوچولو بودی واسه بازی باهاش تازه بهش هم میگفتی نی نی.....
وقتی دیگه هوا تاریک شده بود و میخواستیم برگردیم شما که راضی نمیشدی از آب دل بکنی باباکورش هم با یه ترفند جالب شما را به سمت ماشین برد با قل دادن یه بطری روی ماسه ها این طوری هم یه بازی بود برای شما هم بدون گریه و ناراحتی گل پسرم ما به هدفمون رسیدیم......
رویای من دنیای تو