اصفهان خونه مادرجون
وقتی اصفهان میریم خونه مادرجون چون سرگرمیهات کمتر میشه یه کم بیشتر از خونه مامان عفت جون شیطونی میکنی و از این بابت مامانی را یه کم خسته میکنی مثلا دائم میری داخل پاسیو البته دست به چیزی نمیزنی ولی رفتن داخل پاسیو و بیرون اومدن خیلی خطرناکه چون نیمه راه تصمیم میگیری که بشینی و تا به حال چند بار خواستی که بیفتی ....البته مادرجون راه حلش را پیدا کرده و تمام مبلها را برعکس دور پاسیو میچینه و دیگه شما نمیتونی بری و خیال مامان رویا هم از این بابت راحت میشه....ولی حالا خودت به چیدمان جدید خونه مادرجون فکرکن....
یه زمانهایی هم با پارسا و پریسا سرگرم میشی البته با پارسا کمتر انگار هنوز نمیدونید که چطور با هم بازی کنید ولی در شیطنت به خوبی از هم تقلید میکنید ........
عاشق رفتن توی حیاط و بازی با شیر آب هستی و ما مجبوریم که دائم در حیاط را قفل کنیم.....
اینجا هم از یک لحظه غفلت مامانی استفاده کردی و ببین چه ها کردی.......
راستی یادم رفت برات بگم این دفعه که رفته بودیم آرایشگاه کودک تا موهات را کوتاه کنیم چی شد......
با بابا کورش سه تایی رفتیم که کمی موهات را کوتاه کنیم تا به حال همیشه موهات را توی همین آرایشگاه کوتاه کردیم ....اول که رفتیم خیلی شلوغ بود و چند تایی بچه منتظر کوتاه کردن موهاشون بودند ما هم منتظر شدیم و چون محیط اونجا واست جال بود اصلا اذیت نکردی خلاصه اینکه یک ساعتی منتظر شدیم .... از شانس بد ما پسر بچه ای که قبل از شما نوبت داشت حسابی گریه میکرد و اصلا حاضر نمیشد روی صندلی بشینه و دائم جیغ میکشید و شما هم با چشمان متعجب و کنجکاوانه نظاره گر بودی و من نگران که الان روی شما هم رفتارش تاثیر میگذاره ...بالاخره موهاش کوتاه شد و رفت وقتی آقای آرایشگر مشغول کوتاه کردن موی یه بچه بزرگتر بود من خواستم که شما را آماده کنم که داخل صندلی که یه ماشینه و هر بار نشتن داخل اونو دوست داشتی بشینی ولی دیدم بله شما هم برعکس همیشه حتی حاضر نیستی داخلش بشینی......الهی مامان فدات بشه که برای اینکه حواس مامان را پرت کنی مامان را تند تند میبوسیدی وهر چی داخل مغازه میدیدی که بلد بودی صدا میکردی...بعد بابایی اومد بغلت کرد بابایی را میبوسیدی و بادست هرچه بلد بودی را میگفتی مثل چشم...گوش ...مو.... و....خلاصه من و بابا کورش کلی خندیدیم که این ناقلا چه جوری میخواد حواس ما را پرت کنه.....
بالاخره نوبت ما شد و شما با یه کوچولو گریه خیلی سریع با زیردستی آقای آرایشگر موهات کوتاه شد وجالب اینجا بود که توی گریه هات هم هرچی میدیدی میگفتی مثلا با پاشیدن آب روی موهات میگفتی آبی..... با دیدن بچه ها میگفتی نی نی.....و با دیدن خود آقای آرایشگر میگفتی عم....یعنی عمو... خلاصه موهای نازت کوتاه شد ..............
این عکس هم توی راه برگشت به خونه گرفته شده ببین که همه جا عاشق آبی...........
فدای تو........