کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

چند روز با پريسا و پارسا

1393/2/16 19:43
نویسنده : مامان رویا
747 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه هفته پيش مادرجون ، بابا جون ، عمه پروين ، عمه ناهيد و پريسا و پارسا اومدند خونه ما و چون از قبل واست گفته بودم منتظرشون بودي و از ديدنشون خوشحال شدي ....دو سه روز اول اصلا برات اهميتي نداشت كه پارسا و پريسا با اسباب بازيهات بازي كنند و خيلي به ندرت ازشون ميخواستي كه بهت بدهند ولي پارسا و پريسا دائم مشغول دعوا و كشمكش در مورد اسباب بازيها بودند تا جايي كه به درخواست عمه دوچرخه موقع خواب بچه ها به بالاي كمد ديواري منتقل شد ...ولي روزهاي آخر شما هم به جمع اونها توي دعواها اضافه شده بودي و گاهي سر يك اسباب بازي كلي جنجال داشتيد شما وقتي چيزي بر ميداشتند و ميخواستي ميگفتي لالاده يعني مال كياراده و بعد ازشون ميگرفتي و وقتي اونها به زور ازت ميگرفتند عصبي ميشدي کچل من فكر ميكنم به خاطر اينه كه شما تنهايي و هميشه همه چيز را هر موقع درخواست كردي بهت دادم و انتظار نداري كسي چيزي را به زور ازت بگيره و همينه كه عصبيت ميكنه و اين خودش از مضرات تنها بودنت...سوال

يك روز هم با بچه ها رفتيم دريا ...كياراد من كه مثل هميشه عاشق آب و دريا...پريسا هم حسابي استقبال كرد و كلي بازي كرد ، ولي خب پارسا مثل اينكه خيلي از بازي توي آب لذت نبرد و خيلي زود كنار ايستاد...متفکر

فداي تو....

 

جانم...

خلاصه بعد از بازي كمي هم كنار ساحل با وسايل ورزشي بازي كرديد و به خونه برگشتيم...

ورزشكار مامان...

روز آخري هم حسابي مامان را كلافه كردي و دائم دوست داشتي بري توي حياط ، و با وجود هواي گرم من حسابي از اين كارت كلافه ميشدم هرچند اجازه ميدادم كه بري ولي بعد از اينكه ميومدي داخل و لباسهات را عوض ميكردم چند دقيقه اي نگذشته بود كه دوباره ميخواستي بري و اون موقع بود كه مامان اين شكلي ميشدگریه

جانم شيطونك من...

توي عكس زير كاملا مشخصه چقدر هوا گرم بوده شيطونك من....

شيطونك ها..

خلاصه اين چند روز هم با تمام لحظه هاي خوبي كه داشتي به پايان رسيد و مادرجون كه بهش دنجون خنده و باباجون و عمه ها و پريسا كه بهش دياس قه قهه و پارسا به اصفهان برگشتند ...بای بای

اينم يه عكس از لحظه هاي شاد بازي با پريسا....

جانم...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامان سمانه
16 اردیبهشت 93 21:22
انگار این مشکل تمام تک فرزنداست،سروش هم گاهی سخت ارتباط برقرار میکنه!اصلا طاقت نه شنیدن از بچه ها رو نداره
مامان سمانه
16 اردیبهشت 93 21:22
تو هم هن هن گنده دوس داری خاله؟!قربون پسمل خوش تیپ!!
مامان رویا
پاسخ
خاله اي هن هن چيه ؟ همون كاميونه ؟؟؟
مامان امیرعطا
17 اردیبهشت 93 16:43
عزیزم چه خوب که از تنهایی دراومده بودی .... من که فکر می کنم اقتضای سن شون باشه که نمیخوان وسایلاشونو با کسی شریک شن.... شاید هم همون تک فرزند بودنشون..
مامان رویا
پاسخ
آره خب ولي كياراد تقريبا وسايلش را به بچه ها ميده فقط گاهي ...
فرزانه مامان آرین مهر
18 اردیبهشت 93 9:16
چه خوب که خانواده پدری کیاراد اومدند پیشتون وچقدر به کیاراد جون خوش گذشته .این که سر اسباب بازیها دعوا می کردند وکیاراد جون همراهیشون میکرده یک حس استقلال ومالکیته که کیاراد جون داشته تازه مامان رویا باید خوشحال باشی که کیاراد بتونه از خودش ووسیله هاش دفاع کنه
مامان فهیمه
18 اردیبهشت 93 16:31
خوشحالم که کلی کیاراد جون بازی کرده
مامان رویا
پاسخ
ممنون دوست من...
مامان شیما
22 اردیبهشت 93 2:38
خدارو شکر که به کیاراد جیگر خوش گذشته.مامان رویا از طرف من پسرتو ببوس
مامان رویا
پاسخ
حتما خاله جان...