کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

اولين استخر

1393/9/10 10:0
نویسنده : مامان رویا
1,268 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتي كه خيلي كوچولو بودي و ميديدم كه چقدر به آب و بازي كردن باهاش علاقه داري همش ميگفتم كي ميشه كه يه كم بزرگتر بشي تا بتوني با بابا كورش بري استخر ...و منتظر بودم تا زودتر از دست اين پوشك دست و پا گير راحت بشي تا بتوني با خيال راحت به استخر بري...حالا دو ماهي ميشه كه داري هر هفته به استخر ميري و خب نسبت به روزهاي اول هم پيشرفتهايي داشتي...

روز اول با خوشحالي رفتي ولي داخل استخر يه كم متعجب بودي و بيشتر به بابا كورش چسبيده بودي ولي كم كم خوشت اومده بود ...بعد از اينكه به خونه اومدي واسه مامان تعريف ميكردي كه به بابا گفتي ميترسم و با يه لحن خوشگلي ميگفتي كه حسابي خوردني ميشدي...و هر موقع بابا ميگفت كياراد بازم بريم استخر ميگفتي استخر تعطيل شده ...انگار كه هم نميخواستي مستقيم بگي كه نه هم زياد هم مايل نبودي كه بري چون هنوز يه كم ترس داشتي...

دفعه دوم وقتي بابا گفت كه بريم استخر گفتي نه تعطيله من نميام ...بابا هم گفت باشه تنهايي ميرم ...ولي وقتي ديدي بابا آماده رفتنه گفتي من ميام و دوباره با خوشحالي رفتي و الان دو ماهي ميشه كه هفته اي يكبار و گاها دوبار با بابا كورش به استخر ميري ماهي كوچولوي من...

وقتي داريد آماده رفتن ميشي با ديدن جليقه ات بايد يه بار بپوشي تا به مامان نشون بدي خوشگل من....

ماهي من...     جان...

چون ديگه حسابي مستقل هم شدي دوست داري خودت لباست را بپوشي ...

عاشق وقتي هستم كه مايو ميپوشي و يه ماهي كوچولوي دوست داشتني ميشي...

جانم..     جانم..

اين هفته كه رفته بوديد بابا كورش ميگفت كه خودت به تنهايي به كمك تخته شنا داخل استخر بازي كردي و كلي لذت بردي و اين اولين شنا شما به تنهايي بوده بدون كمك بابا البته با تخته شنا داخل يك متري استخر ....خيلي دوست داشتم امكانش بود كه بابا واسم فيلم يا عكس ميگرفت تا بتونم ماهي كوچولوم را توي استخر ببينم ولي خب امكانش نيست...چشمک

وقتي برميگرديد با اون موهاي خيس و چشمهاي خسته حسابي دوست داشتني تر از هميشه ميشي يه كم واسه مامان تعريف ميكني و با اشتياق انگار نه انگار كه تازه از استخر و آب بازي اومدي خوشحال خودت لباست را در مياري تا با بابا كورش بري حمام و دوش بگيري ماهي كوچولوي عاشق آب من...

فداي تو...     جانم...

فداي تو...

اين عكسات كيفيت نداره و شايد خيلي هم عكسهاي جالبي نباشه ولي من عاشق ثبت لحظه لحظه هاتم و باديدن عكسات كلي غرق در لذت ميشم ...چقدر دوست داشتم كه مامان عفت مهربونم بود و من هر بار ميتونستم واسش زنگ بزنم و از لذت هام باهاش حرف بزنم چقدر دلتنگ گفتنم چقدر دلگيرم از روزگار بيرحم كه همه دلخوشيهام را به يكباره با بيرحمي به يك ياس بينهايت تبديل كرد ...

امان از خنده اي كه لابه لاي آن ...

بغض دردناكي گلويت را بفشارد...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان فهیمه
10 آذر 93 16:24
عزیزم آفرین به آقا کیاراد شجاع و شناگر خوب و ناز و دوست داشتنی.آفرین به تو که خودت لباساتو میپوشی و بیرون میاری رویا جون یه سوال داشتم خودت از اول اینجوری ازش خواستی که لباساشو بپوشه در بیاره یا نه خودش مشتاق بود.علی ما که هر چی بهش میگم مامان کفشتو بیرون بیار چسبشو باز کن تا بقیشو مامان کمکت کنه گوش نمیده فقط میگه خودت بیرون بیار دیگه انقد بهش میگم ولش میکنم میرم میگم با کفش نباید بیای رو فرش یا لمینت که دیگه مجبور میشه با هزار نق و غر غر بیرونش بیاره گاهی هم نمیتونه گریه میکنه میرم کمکش. لباسشو که اصلا دستم بهش نمیزنه فقط گاهی شلوارشو بیرون میاره . به نظرت چیکار کنم که مستقل تر باشه حس میکنم در کل خیلی بهم وابسته هست.
مامان رویا
پاسخ
سلام فهيمه جون ممنون از لطفت....فكر ميكنم فهيمه جون يه كوچولو عجله داري كه مستقل بشه ...چون الان خيلي زوده كه اين كارها را بكنند منم اصلا از كياراد نخواستم كه انجام بده ولي تقريبا مدتي كه خودش ميگه خودم بپوشم و منم بهش اجازه ميدم واگه هم اشتباه پوشيده بود ميگم اجازه ميدي مامان هم يه كم كمكت كنه و در آخر هم كلي تشويقش ميكنم شما هم ازش نخواه چون نتيجه عكس ميدي مطمئن باش تا يه مدت كوتاه ديگه حس استقلالشون باعث ميشه بدون اينكه شما بخواي خودش دوست داشته باشه اين كار را بكنه...البته گاهي به صورت غير مستقيم ازش بخواه كه كمكت كنه ...
مامان فهیمه
11 آذر 93 0:36
ممنون رویا جون از راهنماییهات
فرزانه مامان آرین مهر
14 آذر 93 8:28
عزیزمی کیاراد جون ماشالله اینقدر باهوش و شجاع هستی که چند وقته دیگه یک شناگر ماهر میشی
مامان رویا
پاسخ
شايد خاله اي...
مامان امیرعطا
15 آذر 93 2:15
ماهی کوچولو داری شنا یاد می گیری.؟ آفرین عزیزم/