کیاراد و دریا
مدتهاست که بابایی درگیر تعمیرات اساسی پالایشگاه یا همون اوورهال هستند و جمعه ها هم باید بره سرکار و من و کیاراد دیگه از تنهایی حسابی خسته شدیم خصوصا این ماه که فصل امتحانات بابایی هم بود و وقتی به خونه میومد تازه باید درس میخوند ولی بالاخره امتحانات این ترم هم تموم شد ، جمعه ظهر بابایی کلی مارا خوشحال کرد و ظهر به خونه اومد و بعد از خوردن ناهار سه تایی رفتیم کنار دریا ، این اولین باری بود که پسرم از وقتی که دیگه همه چیز را متوجه میشه به کنار دریا رفته بودیم چون این مدت هم بابایی درگیر کار بود هم هر موقع هم میرفتیم شب بود و برای پسرم جذابیتی نداشت ولی این دفعه خیلی خوش گذشت و دائم نگاهش به اطراف بود وسعی میکرد چیزی را برای دیدن از دست ندهد وبا تمام دقت و کنجکاوی به اطراف نگاه میکرد و من و بابایی از خوشحالی گل پسر خوشحال بودیم و یک روز به یاد ماندنی را کنار هم تجربه کردیم .
بابایی خسته نباشی امیدواریم همیشه کنار ما باشی و از بودن کنار هم لذت ببریم....
یک خبر دندونی
ما منتظر در اومدن دندون ششم گل پسرم بودیم که چند روز پیش متوجه شدم که دندون ششم هم سرشو از اون لثه قشنگش بیرون آورده البته یه مهمون کوچولو دیگه هم با خودش آورده یعنی دندون هفتم پسرم هم بیرون اومده حالا کیاراد خوشگل ما چها دندون بالا و سه دندون پایین داره ، الهی مامان فدای اون دهن پر از مرواریدت بشه گل پسرم.....