پیش دبستانی 1
همون طور که توی پستهای قبلی واست نوشته بودم امسال به خاطر داشتن یک مربی و کمک مربی مهربون رفتن به مهد کودک را خیلی دوست داشتی و هر روز با شوق میرفتی ...چون الان که دارم واست مینویسم یک سالی گذشته منم عکسایی از اون روزهای خوب واست میگذارم و توضیحات لازم را تا جایی که ذهنم کمک کنه واست ثبت میکنم...
مثل سال قبل هر روز خودم به مهد میبردمت و بر میگشتی و البته هر روز ظهر پر از انرژی بعد از کلی بدوبدو کردن و بالا و پایین رفتن بالاخره سوار ماشین میشدی اینم چند تایی عکس از اون روزهای قشنگ و بدو بدوهای بعد از مهد...
حالا چند تایی عکس از مناسبتهای مختلف که توی مهد واستون برنامه خاص داشتند...
روز هوای پاک و بازی شما در فضای باز...
روز کتابخوانی و بازدید از کتابخانه شهرک ...و من که عاشق این عکست هستم...
جشن شب یلدا در مهد کودک...
تولد حضرت علی (ع)...
نوروز 96...من قربون این عکست با این قیافه قشنگت برمچقدر دلم میخواست بدونم موضوع چی بوده که شما این شکلی شدی؟
بازی توی پارک نزدیک مهدکودک...
اینم یه کاردستی که با کمک همدیگه درست کردیم
چون تعداد بچه های کلاس زیاد بود هر روز توی مهد تولد داشتید اینم چند تایی عکس از تولدها...
اینم عکسای جشنی که با حضور پدر و مادرها برگزار شد و شما اجرای سرود داشتید ...البته دیدن فیلم این اجرا بسیار بسیار جذاب و دوست داشتنی..عاشق سرود خوندنت هستم...
در پایان جشن هم بازدید از کلاس و کارهای شما بود که درخت آرزوها درست کرده بودند و آرزوی هر کسی را روی اون نوشته بودند که من نمیدونم چرا شما آرزو کردی که بچه های کلاغ را بزرگ کنی!!!
و بالاخره جشن پایان سال و فارغ التحصیلی شما از مهد کودک...
البته جشن تولد پنج سالگی شما را هم توی مهد و در کنار دوستانت برگزار کردیم که توی پست بعد در موردش بیشتر مینویسم..
دوست دارم...