اولین قدم های کیاراد من
این روزها پسرم سخت مشغول تمرین راه رفتن هستی ، دقیقا از وقتی که وارد ماه یازدهم شدی تمرینات راه رفتنت را شروع کردی ، روزهای اول یک یا دو قدم بیشتر نمیرفتی ولی الان پنج ،شش قدمی راه میری و بعد به زمین میفتی ولی دوباره دستت را به جایی میگیری و به کارت ادامه میدی ...الهی مامان فدای پشت کارت بشه برات مینویسم تا بدونی صدها بار به زمین خوردی ولی باز هم مصمم تر از قبل بلند شدی وهر بار بیشتر و محکمتر از قبل با پاهای کوچولوت قدم برداشتی....پسرنازنین مامان قول بده در آینده در رسیدن به اهدافت همین طوری پشت کار داشته باشی و از شکست نترسی و مصمم فقط و فقط به رسیدن به هدف فکر کنی....
ببخشید که عکس کیفیت نداره در اولین فرصت یک عکس بهتر جایگزین میکنم
پسرم خوشگل مامان داره هر روز شیرین تر میشه ، این روزها هر روز مامانی را شگفت زده میکنه ، مثلا دو روز پیش برای اولین بار خودت رفتی بالای مبل ایستادی و کلی خوشحال بودی و آواز میخوندی....
چند روزی هم هست که جیک جیک کردن را یاد گرفتی البته به زبون خودت ودائم (دیک ،دیک) میکنی ... البته چند کلمه کوچولو دیگه هم بلدی مثلا :" بع بع "کردن وقت بازی با ببعی "به به" وقتی غذا میخوری البته به تقلید از مامانی "دد دد" موقعی که خیلی خوشحال و در حال بازی کردن هستی بابا بابا البته مامان را هم چند باری گفتی (مامان فدای صدای قشنگت) " بد بد" اینم به تقلید از مامانی از همه جالب تر و بامزه تر اینه که گفتن ",ا " را یاد گرفتی و هر چیزی از دستت میفته ویا این که به عمد میندازی این کلمه را میگی " ,ا "
فوت کردن را هم دیشب موقعی که میخواستم غذا بهت بدم وداشتم غذای داغ را فوت میکردم یاد گرفتی و حالا بلدی با اون لبهای قشنگت فوت کنی
راستی یادم رفت بگم که دست دادن را هم بلدی البته دست دادن را وقتی که اصفهان بودیم مامان عفت جون یادت داده (مامان فدای دستهای کپلت پسر قشنگم )
بوس کردن را هم بلد بودی ولی یه مدتی که یادت رفته و فقط هر موقع که دلت بخواد با تلاش زیاد بابایی یه بوس کوچولو میکنی
در باری کردن با اسباب بازیهات هم مهارت پیدا کردی مثلا قبلا فقط حلقه های بازی را به هم میریختی ولی الان یاد گرفتی که اونها را روی هم بگذاری و کلی سرگرم میشی...
پسرم عاشقانه دوست دارم و شادی تو موجب آرامش دنیای منه......