پسر خوب مامان و بابا
پسر گلم این روزها حسابی بازیگوش و شیطون شدی البته نمیدونم واقعا یه بچه شیطون هستی یا که فقط بازی میکنی چون که شیطنت هات طوری که میخوای سرخودت را گرم کنی ودائم داری از میز و صندلی بالا میری و من وبابایی از این موضوع کلی نگرانیم و میترسیم که آسیبی به خودت بزنی چون تا به حال چند مورد از روی میز خوردی زمین و ما کلی ترسیدیم ....البته با بابایی به این نتیجه رسیدیم که باید خونه را از اینی هم که هست ایمن تر کنیم تا خیال خودمون راحت تر باشه واسه همین اولا همه مبلها را به دیوار تکیه دادیم دوما همه میزهای پر خطر را به اتاق دیگه ای منتقل کردیم و در اتاق رابستیم ..... حالا خودت فکر کن خونمون چه شکلی شده... مدتی هم هست که به سی دی های خودت خیلی بیشتر از قبل علاقه نشون میدی و وقتی واست میگذارم با دقت تمام میشینی و نگاه میکنی و حتی جاهایی که میتونی را تکرار میکنی منم چند تایی عکس از مراحل تماشا کردن تلویزیون ازت گرفتم تا بدونی با چه علاقه ای سی دی هات را نگاه میکردی که اصلا متوجه عکس گرفتن مامانی هم نمیشدی، فقط نگاه کن به چشمهای قشنگت توی همه عکسها.....مامان فدای دقت و تمرکزت بشه.....
اول خیلی قشنگ میشینی و نگاه میکنی....
و در ادامه ....
بعد مامانی واست میوه میاره و همین طور که سخت مشغول تماشا هستی میوه هم میخوری....
اینم عکسهای یه روز دیگه که بدونی این مراحل هر روز تکرار میشه و مامانی هر روز بیشتر عاشقت میشه...
و باز هم یه روز دیگه ....
بقیه مراحل را هم که دیگه میدونی به کجاها میرسه.....و این قصه همچنان ادامه دارد.........
توی این عکس هم حسابی مشغول کتاب خوندن بودی پسر دانشمند مامانی......
توی پست بعدی سعی میکنم عکسهایی از شیطنت هات و کارهای پر خطرت بگذارم گلم......
فدای تو تمام دنیای من