کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

من و تو....

1392/6/30 15:27
نویسنده : مامان رویا
670 بازدید
اشتراک گذاری

مدتی بیشتر از قبل دارم بزرگ شدنت را حس میکنم انگار دارم تمام تلاشی را که توی این مدت واسه بهتر بزرگ شدنت کرده بودم کم کم نتیجه بخش میبینم و یه کارها و رفتاری از خودت نشون میدی که مامانی را در رسیدن به هدفش مصمم تر میکنی.... 

از همیشه روی رفتار بچه ها و دنیایی اونها زیاد دقت میکردم واگه رفتارهای اشتباهی از اونها میدیدم فکر میکردم یه جای کار بزرگترها مشکل داشته ولی بزرگتر های اونها همیشه منکر این موضوع بودند و همیشه ادعا داشتند که تمام تلاششون را کردند و یا تقصیر را به گردن اطرافیان می انداختند و یا به حساب اینکه این بچه از اول همین طور بوده و....ولی من قبول نداشتم ولی با وجود مخالفتم با این موضوع یه چیزی ته دلم میگفت شاید هم واقعا همین طور باشه و تا پا به دنیای کوچولوها نگذاری متوجه نمیشی که تربیت اونها چه کار سختی و شاید من کنار گودم و.......واز این بابت بسیار نگران بودم....

حالا دیگه یک سال و چهار ماه از زمانی که منم پا به دنیای کوچولوها گذاشتم ، گذشته و میتونم یه حرفهایی را با اطمینان بزنم ....اعتراف میکنم که تربیت این کوچولوهای ناز نازی کار بسیار دشواری است ولی نه به اون سختی که از دیگران شنیده بودم تصورات من با همه کسانی که توی این راه ناموفق بودند خیلی فرق میکنه ....من گمان میکنم همه بچه ها آیینه تمام نمای ما بزرگترها هستند و تمام کارها و رفتار خوب یا بدشون را از ما و خصوصا پدر و مادر یاد میگرند ...از زمانی که تازه متولد میشوند یا نه خیلی قبل تر از زمانی که توی وجود مامانی دارند رشد میکنند همه و همه تاثیرگذاره.....حالا بیشتر از قبل اشتباهات دیگران را با کوچولوهاشون میبینم و دلم میگیره که چرا ما بزرگترها یه کم از خودمون بیشتر تلاش نمیکنیم ...چرا ؟؟؟

البته الان خیلی زود که در مورد خودم قضاوت کنم ببینم چقدر موفق بودم ولی حداقل تا اینجا متوجه شدم که اگر روزی به بن بست رسیدم دیگران را مقصر ندانم و به دنبال اشتباهات خودم بگردم....ولی پسرم همه سعی خودم را کردم و میکنم که به بهترین شکل ممکن تربیت بشی همون طوری که آرزو دارم و امیدوارم توی این راه تنبلی نکنم ومطالعه و مراقبت از رفتار و کردار خودم را هم فراموش نکنم توهم کمکم کن مامانی تا باهم به آرزوی مامانی برسیم...

فواصل لتزيين المواضيع

از اون موقع که خیلی کوچولو بودی و تازه میتونستی با اسباب بازیهات بازی کنی و اونها را اطرافت پخش میکردی من توی روز چندین مرتبه باگفتن این که حالا اونها راجمع کنیم خصوصا شبها قبل از خوابیدن حتما مقابل چشمهات این کار را میکردم گاهی اوقات میگفتم چه کار بیهوده ای اون که حالا خیلی کوچولو و متوجه نمیشه ولی بازم ادامه دادم وحالا دیگه خودت خوب یاد گرفتی و وقتی بهت میگم کیارادم اسباب بازیهات را جمع کن تا بخوابیم همه را با اون دستهای کوچولوت سر جای خودشون میگذاری الهی مامان فدات بشه....یه کار دیگه هم که یاد گرفتی این که شبها هر موقع میگم کیاراد دیگه بخوابیم میگی لالا ومیری بوست را به بابا کورش میدی و خودت سریع میری روی تخت البته ممکنه گاهی اوقات حتی یه نیم ساعتی بیدار باشی ولی دیگه از تخت پایین نمیری و من از این بابت خوشحالم که تلاشم بیهوده نبوده ...تازه موقع خواب هم همیشه برات لالایی میخوندم حالا دیگه یاد گرفتی که خودت انتخاب کنی چی بخونم مثلا میگی مامان لالا یعنی لالایی بخونم البته سرت را هم یه جور خوشگلی تکون میدی که مامان اون لحظه میخورتت یا مثلا توپ یعنی شعر توپ سفیدم را بخونم که خیلی این شعر را دوست داری ...برای درخواست شعر زنبور طلایی هم یه چیزی میگی که خیلی مفهوم نیست منم متوجه نمیشم یعنی چی ولی میدونم منظورت شعر زنبور طلایی ...وقتی این کلمه را میگی منم همون طوری ازت تقلید میکنم ومیگم و اون موقع است که غش میکنی از خنده...الهی مامان فدای خنده هات بشه .... 

یکی از کارهای جالب دیگه ای هم که میکنی این که اگه ذره ای آشغال روی زمین ببینی نوچ نوچ میکنی و از مامان میخوای که سریع جارو کنیم البته این کار را هم خودم یادت دادم و هر موقع چیزی روی زمین بوده گفتم وای ببین بریم جارو کنیم و حالا یه موقع هایی دیگه از مامان حساس تر شدی و مامان را مجبور به جارو کردن میکنی....ابرو

این روزها دیگه خوب میتونی درها را باز و بسته کنی و این شده یه بازی که هر روز کمی با اون سرگرم میشی ...در اتاق را میبندی و با مامان بای بای میکنی بعد دوباره باز میکنی من سلام میکنم میای با مامانی دست میدی و این روند شاید یک ربعی ادامه داره ....حالا خودت حساب کن توی این مدت مامانی چقدر سلام و خداحافظی میکنه تعجب البته این پیشرفت شما در باز کردن درها یکم کار مامان را هم زیادتر کرده این که حتما باید یادم باشه که مبادا در ورودی را قفل نکرده باشم و گرنه....

فداي قدت....

 

سلام....

 

جانم.....

فدای تو تمام دنیای من

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان اهورا
2 مهر 92 9:48
آتلیه خانگی مارو حتما" ببینید.


حتما...
لی لی مامی آرشیدا
2 مهر 92 17:12
دالی کیارادمن باحرفای شماکاملاوکاملاموافقم چون خودم انجام دادم ونتیجه اش که دخترم باشهرودارم میبینم.


خوشحالم عزيزم ...اميدوارم منم موفق بشم....
خاله کمیل و کیان
4 مهر 92 13:11
فداتشم من


خدا نكنه...