کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

امروز من و تو...

1392/8/15 2:26
نویسنده : مامان رویا
668 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح يكم كار كامپيوتري داشتم كه شما بيدار شدي و كلي مامان را اذيت كردي و دائم گريه ميكردي و اجازه نميدادي كه مامان به كارش برسه منم اولش كمي از دستت ناراحت شدم البته توي دلم و به خودم گفتم كاش اجازه ميدادي به كارم برسم ولي در آخر شما پيروز شدي و مجبور شدم به كل قيد كارم را بزنم و سيستم را خاموش كنم ولي وقتي منطقي فكر كردم ديدم حق با شماست آخه به غير از من كسي را نداري و دوست داري باهات بازي كنم واسه همين كلي امروز با هم بازي كرديم و لذت برديم هرچند اين بازي ها كار هر روز ماست....

امروز يادم افتاد كه چند روز پيش برچسب يكي از اسباب بازيهات را كنده بودي و از اينكه چسب داره و به ديوار ميچسبه كلي ذوق ميكردي و احساس ميكردي كه يه كشف جديد كردي....واسه همين منم از برچسب هايي كه مامان عفت جون واسه سيسمونيت برات خريده بود يه بسته كوچولوش را بهت دادم تا به ديوار بچسبوني و لذت ببري و يه نيم ساعتي سرگرم بودي و بازي كردي...مثل اينكه مامان عفت جون به همه چيز فكر كرده...مامان عفت جون دوست داريم...

كندن برچسبها...          جانم...

 

جانم...          فداي نگاه قشنگت...

البته بگم كه آخر كار ديگه اين برچسب هاي بيچاره هيچ قدرت چسبندگي نداشتند....ولي يكي دوتاش هنوز به ديوار بود كه وقتي بابا كورش اومد با ذوق بهش نشون ميدادي اين كشف جديد را پسر مامان...

چند روزي هم هست كه به بازي كردن توي اتاق خودت علاقه نشون ميدي البته با حضور من و بيشتر دوست داري كه بري داخل تختت و يا اينكه اسباب بازي هاي بايگاني شده داخل كمد را بريزي بيرون ... امروز هم كلي داخل تختت با ببعي بازي كردي و ميخواستي كه اونم كنارت بخوابه و ميگفتي لالا لا لا...

جانم....          ببعي لا لا...

 

جانم....      

 

فداي نگاهت...          واي چي شده...

پسر گلم اينقدر مهربون و با احساسه كه هر چيزي را كه ميبينه و دوست داره ميبوسه حتي وقتي داخل ماشين هستيم و بيرون سگ يا گربه ميبينه اگه احساساتي بشه از دور شيشه ماشين را ميبوسه در مورد اسباب بازيهاش هم كه نگو همه طعم اون بوسه هاي شيرينت را چشيدند اين برچسب هاي ديوار اتاقت هم بي بهره نبودند از احساس قشنگ پسر مهربونم.....

فداي لبهاي قشنگت...

بعد از ظهر هم چون هوا خيلي خوب بود دوباره به يه گردش دونفره رفتيم البته در برگشت بابا كورش كه تازه از سر كار برميگشت اومد دنبالمون و سه تايي برگشتيم خونه....

برو بالا...          بازم بالاتر....

 

يك..دو..سه...          نخوري زمين گلم....

 

جانم...          فقط بخند پسرم....

 

پسر ورزشكار من...

توي اين شهرك ما هم كه انگار هيچ بچه اي دوست نداره پارك بياد چون اين چند باري كه مارفتيم كه توي اين هواي خوب حتي يك نفر هم داخل پارك نبوده و پارك اختصاصي من و كيارادم بوده هرچند من دوست داشتم كه بچه هاي ديگه هم باشند تا پسرم بازي با بچه ها را هم تجربه كنه ...

اين بار بيشتر تمرين بالا و پايين رفتن از پله كردي و فقط يك دو سه ميشمردي گلم....به من كه خيلي خوش گذشت آرزو دارم به تو هم خوش گذشته باشه ...       

 فداي تو...

 همه روياي مني...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامان پارسا
15 آبان 92 9:25
از اين به بعد وقتي كار داشتي به گل پسر برچسب بده بچسبونه تا شما به كارتون برسيد


آره خب ولي يه كم كه بازي ميكنه ديگه تكراري ميشه براش ....
مریم
15 آبان 92 11:11
عزیزم چقدمهربونه


مرسي دوست من...
خاله کمیل و کیان
15 آبان 92 15:50
قربون اون لبخندت برم من چقد ناز و خوشتیپ شدی .حتما خیلیبهت خوش گشته


آره خاله جون ...جاي شما خالي...
مامان امیرعطا
15 آبان 92 15:58
سلام. ای جونم مهربون چه شیرین هم می بوسه برچسباشو. چه خوب که بهتون خوش گذشته. راستی کباراد شب ها جدا می خوابه؟


نه هنوز ...تصميم دارم وقتي از شير گرفتمش بعدا براي جدا كردنش اقدام كنم...
فاطمه مامان وانیا
15 آبان 92 16:05
آخه قربون پسر مهربونم برم
وانیا هم قبلا مورچه ها رو میزد یه روز گفتم گناه دارن نزنشون و وانیا شروع کرد به بوسیدن مورچه ها و همیشه این کارو تکرار میکرد


كشته منو اين مهربوني هاشون....
فرزانه مامان آرین مهر
15 آبان 92 21:01
سلام رویا جون وسلام به پسر دوست داشتنی ومهربون
چقدر برچسب اتاقش قشنگ ونازه
اخی دلم گرفت منم همینطور بودم هی دوتای تنها میرفتیم بیرون پرنده هم پر نمیزد
عزیزم با این عکسهای خوشگلت


مرسي از لطفت ...آره نميدونم چرا اينجا وقتي هوا خوبه كمتر مياند بيرون ؟؟؟
الناز مامان طاها
16 آبان 92 0:43
افرين مامان فعال خوب به تفريحات پسري ميرسيخوش باشيد


ممنون از لطفت...
امیرحسین کوچولو نفس ما
16 آبان 92 4:18
همیشه به گردش.


مرسي عزيزم...
مامان نادیا و نلیا
16 آبان 92 7:45
سلام .پسرت خییییییلی نازه ماشالا ....خدا حفظش کنه براتون...
پیش ما هم بیای خوشحال میشیم


مرسي از اينكه به ما سرزديد....
مامان نادیا و نلیا
16 آبان 92 7:47
اگه خواستی بیای پیشمون این آدرسمونه


ممنون حتما ميام....
لی لی مامی آرشیدا
16 آبان 92 18:29
ماروهم ازبوسه هات بی نصیب نکن خاله جووووووون


مرسي كه پيش ما مياييد ....دوستون دارم....