پس از تولد
فردای روز متولد شدن پسری به همراه خاله راحله و بابایی از بیمارستان به خانه مامان عفت جون رفتیم قرار بود من وپسرم چند وقتی مهمون مامان عفت باشیم تا یه کم به مامان شدن عادت کنم . دوهفته ای هم بابایی اصفهان پیش ما بود ولی چون بیشتر مرخصی نداشت به بندرعباس برگشت تا در یک فرصت مناسب به اصفهان بیاد و مارا هم به خونه ببره.
روزها میگذشت وکیاراد کم کم رشد میکرد ولی من با اینکه آمادگی کامل برای بچه دار شدن داشتم و تا قبل از بدنیا اومدنش دنیایی از انرژی بودم ولی پس از تولدش به کوهی از نگرانی تبدیل شده بودم دائم فکر میکردم نمیتونم از عهده نگهداری ازش بربیام نکنه کم دوستش دارم و... و همه این افکار برایم آزاردهنده بود . ولی بعدا با مطالعه در این زمینه متوجه شدم که این افکار طبیعی و خیلی از خانمها دچار این ذهنیت میشوند .
حالا تعدادی از عکسهای کیاراد توی این مدت :
اینم یه عکس از پاهای وروجک من که تا مدتها روی صفحه لپ تاپ خاله رعنا بود .
اینم کیاراد که با این لباسی که خاله راحله براش خریده میگه جراح شده :
پاشو پسرم از خواب بیدار شو بابایی داره میاد دیگه باید کم کم بریم خونه خودمون :
حالا چرا ناراحت میشی میدونم که اونجا تنهایی ولی قول میدم مامان خوبی باشم بابایی هم قول داده زودتر از همیشه دوباره به اصفهان برگردیم .
مامان عفت و خاله های مهربون و دایی رسول جونم و مادر جون بابت همه زحمتهایی که دادیم ببخشید امید وارم وقتی بزرگ شدم بتونم جبران کنم خیلی دوستون دارم زود برمیگردم .