کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

باز هم دلتـنـگي.......................

1392/9/11 14:55
نویسنده : مامان رویا
921 بازدید
اشتراک گذاری

دوباره غربت و آن ماجراي دلتنگي     و من كه گم شده ام لابه لاي دلتنگي

دو سه ماهی بود که قرار بود هفته اول آذر ماه خاله رعنا جون و عمو عبد مهربون خونه ما بیاییند و من مثل بچه ها برای رسیدن این روزها لحظه شماری میکردم هرچند ته دلم از روزهای آخری و رفتن اونها دلتنگ بودم و میدونستم که دوباره با رفتنشون دچار اون حس عجیب دلتنگی میشم ولی سعی میکردم فقط و فقط به اومدنشون و کنار هم بودنمون فکر کنم و نه به رفتن.....

حالا چند روزي ميشه كه روزهاي با هم بودنمون تمام شده و دوباره من موندم و دلتنگيهامون ...اين يك هفته برای من به سرعت گذشت و حالا ماییم و انتظاری دور که نمیدونم کی ؟؟؟؟؟؟؟

آخه میدونی پسرم مامان عفت و خاله ها و دایی به خاطر مشغله زیادی که دارند خیلی کم میاند پیش ما و بیشتر ما میریم اصفهان واسه همین اومدن اونها برای من بیشتر شبیه یه آرزو شده و هر موقع هم که میاند بعد از رفتنشون تا چند روز یه بغض لعنتی دائم اذیتم میکنه وبی دلیل اشکم سرازیر میشه این دفعه سومی هست که دارم این حال بد را تجربه میکنم چون دفعات دیگه ما هم موقع برگشت با اونها به اصفهان رفتیم و طعم تلخ تنهایی را کمتر چشیدیم.....اینقدر حالم این روزها بد میشه که گاهی آرزو میکنم کاش هیچ کس پیش ما نیاید ولی باز هم میبینم ارزش اون روزهای با هم بودن خیلی زیادتر از سختی این روزهای دلتنگی و باز هم تحمل و تحمل و انتظاری دوباره و دوردست که شاید روزی دوباره ...........

.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

امیرحسین کوچولو نفس ما
11 آذر 92 15:54
الهیییییی رویا جون.میفهمم چی میگی...خیلی سخته....
خاله کمیل و کیان
11 آذر 92 22:42
الهی بمیرم
مامان رویا
پاسخ
خدا نكنه دوست من....
مامان امیرعطا
12 آذر 92 1:49
عزیزم.......... فدای دل تنگتون. دلم گرفت....... ایشالله که اینروزهاتون زودی تموم شه و برین پیش خونواده تون با دل خوش.
مامان رویا
پاسخ
مرسي از دعاي قشنگت....
مامان پرهام
12 آذر 92 3:06
همیشه به سفر دوست گلم.ایشالا که همیشه سالم و تندرست باشید.روی گل کیاراد جیگرو ببوس
مامان رویا
پاسخ
ممنون دوست من....
رها
12 آذر 92 3:59
سلام آبجی جونم قربونت برم اینقدر خودت و اذیت نکن ایشالله هر چه زودتر دوباره ببینیشون
نفس مامان لیلا
12 آذر 92 9:49
سلام عزیزم . کجا زندگی میکنی ؟ میدونم چه حال بدیه سعی کن واثه خودت تفریحی , یا یه کاری جور کنی که خوب مشغول بشی .
مامان رویا
پاسخ
سلام عزيزم مرسي از لطفت ...
خاله رعنا
12 آذر 92 23:52
رویا جونم آقااااا دلتنگ نباش ذیگه، ایشالا هر چه زودتر انتقالی درست میشه، از با هم بودنتون سه تایی لذت ببرین،اینجا خفری نیست بازم میام پیشتون مهربونم.....
مامان رویا
پاسخ
دوست داريم رعنا جون....
مامان سید عرشیا
15 آذر 92 15:11
عزیزم چه قدر قشنگ توصیف کردی حس تنهایی و دوری از خانواده. من هم مثل شما دور از خانواده هستم و با خوندن این مطالب هم ذات پنداری کردم. انشاله که این روزها تموم بشه و ما هم برگردیم پیش خانواده هایمان
مامان رویا
پاسخ
اميدوارم
مامان طاها
15 آذر 92 15:28
حسی که قشنگ من میفهممش. موقع رفتن دیگران و یا اومدن خودم از دیارم. من که امیدی به خلاصی از غربت ندارم ولی برای شما دعا میکنم کارتون درست بشه بتونید در کنار خانوادتون باشید
مامان رویا
پاسخ
اميدوارم هرجا هستيد دلتون خوش باشه عزيزم....
سپیده مامان رایان
15 آذر 92 18:02
چه قدر حستون رو درک میکنم ولی چه میشه کرد به خاطر کیاراد باید به خودتون مسلط بشین
مامان رویا
پاسخ
مرسي از لطفت....
مامان سمیه پارسا جون
16 آذر 92 17:17
سلام عزیزم ... همیشه به سفر.... عالی بود ،چقدر قشنگ حس غریبی و تنهایی را توصیف کرده بودی... خیلی داغون شدم.... امیدوارم هر چه زودتر به پایان برسه... از طرف من روی کیاراد را ببوس..
مامان رویا
پاسخ
ممنون عزيزم ...ببخشيد كه ناراحت شدي قصدم دلگير كردن كسي نبود فقط يه حس دلتنگي....
مامان اهورا (نرگس)
4 دی 92 23:37
آخی...جونم... منم غریبم و این احساس تو خیلی خوب درک می کنم.