كيك تولد من و خرید برای خاله راحله جون ؟؟؟
چند شب پيش داخل آشپزخونه مشغول بودم و شما هم در حال بازي با اسباب بازيهات توي اتاق بودي....بعد از مدتي با شوق اومدي دست مامان را گرفتي و ميگي مامان بيا ....وقتي با هم اومديم داخل اتاق با منظره زير روبه رو شدم ...هرچند در نگاه اول متوجه نشدم كه اين چيه ؟ ولي خودت فوري گفتي كه مامان تولد خودته منم كلي ذوق و تشكر كه مرسي پسرم چه كيك تولدي واسه مامان درست كردي و تكه هاي شكسته كاميونت كه به نظرم شمع روي كيك بوده را به صورت خيالي فوت كردم و بابا هم دست زده و تولدت مبارك گفته و شما ذوق كه اين تولد مامان....
به نظرم اين زيباترين و خوشمزه ترين كيك تولدي بود كه تا به حال داشتم هرچند توي روز تولدم نبود ولي اينكه مامان را سورپرايز كردي خيلي خوب بود پسر مهربون من....
خريد واسه خاله راحله جون...
چند شب پيش رفته بوديم يك فروشگاهي كه وسايل پلاستيكي و آشپزخونه داشت و چون وقتي داخل چنين فروشگاههايي ميريم خصوصا اگه بزرگ و متنوع هم باشه ديگه به قول باباكورش مامان را نميشه از فروشگاه آورد بيرون من براي خودم مشغول بودم و بابا كورش هم به دنبال شما كه دست به چيزي شكستني نزني....كه يكدفعه ديدم بابا كورش ميخنده و ميگه پسرت را ببين...ميبينم رفتي اين آفتابه هاي كوچولو را برداشتي و رنگ سبزش را انتخاب كردي و اصرار كه واسه خاله راحله بخرم ...خاله راحله دوست داره بعد از كلي خنده وقتي ديدم نميتونم متقاعد كنم كه نخريم گفتم خوب اشكالي نداره بخريم شايد واقعا خاله راحله دوست داره ولي ما نميدونيم ولي نميدونم بين اون همه وسايلي كه اونجا بود چرا شما اين را انتخاب كرده بودي و چرا ميخواستي واسه خاله راحله جون بخري....
البته چون مامان زياد معطل كرد شما هم خسته شدي و از خريدت منصرف شدي ...
خلاصه كلي اون شب خنديديم و واسه خاله راحله جون هم تعريف كردم و كلي ذوقت را كرد.... هرچند اين يه موضوع خنده دار بود ولي همون طور كه خاله ها و بچه ها و شوهر خاله ها و دايي رسول جون همه فكرشون پيش شماست ...شما هم در تمام روز هر چند دوريم ازشون ولي تمام فكر و ذهنت پيش اونهاست و دائم داري ازشون حرف ميزني جديدا هم كه زياد خودت بهشون زنگ ميزني و عاشقانه دوستشون داري.... و از حرف زدن باهاشون غرق در لذت ميشي و من خوشحالم كه با اين دنياي بيرحم و آدمهاي بي احساس متظاهر حداقل جمع كوچكمان با وجود تمام بي عدالتيها و ناملايمات روزگار بيرحم هنوز عشق را فراموش نكرده و عاشقانه هايي كه تمام عمر از بابا كمال مهربون و مامان عفت جونم در تمام وجودمان رخنه كرده در اين روزهاي سخت همراهمان است تا كه لحظه هايي را فارغ از هياهوي دنيا و آدمك هاي دروغينش باشيم...
دوستت دارم...