کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 12 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

كيك تولد من و خرید برای خاله راحله جون ؟؟؟

1393/12/7 10:2
نویسنده : مامان رویا
1,105 بازدید
اشتراک گذاری

چند شب پيش داخل آشپزخونه مشغول بودم و شما هم در حال بازي با اسباب بازيهات توي اتاق بودي....بعد از مدتي با شوق اومدي دست مامان را گرفتي و ميگي مامان بيا ....وقتي با هم اومديم داخل اتاق با منظره زير روبه رو شدم ...هرچند در نگاه اول متوجه نشدم كه اين چيه ؟ ولي خودت فوري گفتي كه مامان تولد خودته جشن منم كلي ذوق و تشكر كه مرسي پسرم چه كيك تولدي واسه مامان درست كردي و تكه هاي شكسته كاميونت كه به نظرم شمع روي كيك بوده را به صورت خيالي فوت كردم و بابا هم دست زده و تولدت مبارك گفته و شما ذوق كه اين تولد مامان....محبت

كيك تولد مامان رويا...

به نظرم اين زيباترين و خوشمزه ترين كيك تولدي بود كه تا به حال داشتم  هرچند توي روز تولدم نبود ولي اينكه مامان را سورپرايز كردي خيلي خوب بود پسر مهربون من....بغلبوس

خريد واسه خاله راحله جون...

چند شب پيش رفته بوديم يك فروشگاهي كه وسايل پلاستيكي و آشپزخونه داشت و چون وقتي داخل چنين فروشگاههايي ميريم خصوصا اگه بزرگ و متنوع هم باشه ديگه به قول باباكورش مامان را نميشه از فروشگاه آورد بيرون من براي خودم مشغول بودم و بابا كورش هم به دنبال شما كه دست به چيزي شكستني نزني....كه يكدفعه ديدم بابا كورش ميخنده و ميگه پسرت را ببين...آرامميبينم رفتي اين آفتابه هاي كوچولو را برداشتي و رنگ سبزش را انتخاب كردي و اصرار كه واسه خاله راحله بخرم ...خاله راحله دوست داره خندهبعد از كلي خنده وقتي ديدم نميتونم متقاعد كنم كه نخريم گفتم خوب اشكالي نداره بخريم چشمکشايد واقعا خاله راحله دوست داره ولي ما نميدونيم راضیولي نميدونم بين اون همه وسايلي كه اونجا بود چرا شما اين را انتخاب كرده بودي سوالو چرا ميخواستي واسه خاله راحله جون بخري....خنده

البته چون مامان زياد معطل كرد شما هم خسته شدي و از خريدت منصرف شدي ...قه قهه

خريد واسه خاله راحله جون...

خلاصه كلي اون شب خنديديم و واسه خاله راحله جون هم تعريف كردم و كلي ذوقت را كرد....محبت هرچند اين يه موضوع خنده دار بود ولي همون طور كه خاله ها و بچه ها و شوهر خاله ها و دايي رسول جون همه فكرشون پيش شماست ...شما هم در تمام روز  هر چند دوريم ازشون ولي تمام فكر و ذهنت پيش اونهاست و دائم داري ازشون حرف ميزني جديدا هم كه زياد خودت بهشون زنگ ميزني و عاشقانه دوستشون داري....محبت و از حرف زدن باهاشون غرق در لذت ميشي و من خوشحالم كه با اين دنياي بيرحم و آدمهاي بي احساس متظاهر حداقل جمع كوچكمان با وجود تمام بي عدالتيها و ناملايمات روزگار بيرحم هنوز عشق را فراموش نكرده و عاشقانه هايي كه تمام عمر از بابا كمال مهربون و مامان عفت جونم در تمام وجودمان رخنه كرده در اين روزهاي سخت همراهمان است تا كه لحظه هايي را فارغ از هياهوي دنيا و آدمك هاي دروغينش باشيم...محبت

دوستت دارم...

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان مهراد
7 اسفند 93 12:48
تولدت مبارک رویا جون فقط برامون بگو چطوری کیک رو بریدی ؟؟؟ ماشاله کیکتون خیلی هم بزرگه ها....
مامان رویا
پاسخ
مرسي ...خاله سوالهاي سخت ميپرسيدها ...معلومه كه بزرگ بوده مثل اينكه يه سطل كيك بوده ها...
مامان امیرعطا
8 اسفند 93 0:47
ای جونم... شیرین پسر..دستت درد نکنه.
مامان رویا
پاسخ
جاتون خالي تولد خوبي بود...
مامان فهیمه
8 اسفند 93 2:03
آفرین به پسرک مهربونمون