کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

این روزهای ما

1391/12/21 0:50
نویسنده : مامان رویا
913 بازدید
اشتراک گذاری

چسبونک من

امسال ما به جای خانه تکانی مجبور به تعویض خانه و اسباب کشی شدیم و با وجود این وروجک شیطون که مامانی اسمشو چسبونک مامان گذاشته اسباب کشی برای خودش داستانی شده ...

با بابایی قرار گذاشتیم که چون فاصله دو تاخونه از هم زیاد نیست اول کمی وسایل کوچک را ببریم و توی خونه جدید سرجای خودش بگذاریم و بعد وسایل بزرگ را تا زیاد اذیت نشیم ولی این طور که معلوم مامانی همچنان باید فقط و فقط بچه داری کنه چون چسبونک مامان این روزها بیش از اندازه به مامانی وابسته شده و اصلا اجازه نمیده مامانی کاری بکنه و بابایی مجبور تنهایی وسایل جابه جا کنه و مامانی چسبونک به بغل فقط باید نگاه کنه....

البته سعی میکنیم یه مواقعی برای جابه جایی وسایل و تمیزکاری خونه جدید بریم که حداقل شما یک ساعتی بخوابید و توی این مدت مامانی دیدنی میشه چون به سرعت نور کارهاش را انجام میده ....

ولی با تمام خستگی وقتی داریم به خونه برمیگردیم شما توی ماشین آواز میخونی چون یاد گرفتی وقتی آهنگی میشنوی به همراه بابایی اون آهنگ و بخونید و اگه بابایی نخونه شما عکس العمل نشون میدی و با صدات میگی که بخونه و کلی بهمون خوش میگذره ....

از شیطنت ها و بازیگوشیهات که نگو تمام  راه هایی را که توی خونه بامیز و وسایل دیگه بسته بودیم برای اینکه شما به وسایل دسترسی پیدا نکنی همه را به روش خودت از سر راه برداشتی و به هدفت میرسی و مامانی دیگه نمیدونه چکار بکنه ......

رد شدن از یکی از موانع...

 

رسیدن به هدف...

یه خبر دندونی دیگه  

راستی پسرم یکی دو روزی میشه که دندون هشتم شما هم سرشو از اون لثه قشنگت بیرون آورده و مثل یک مروارید کوچولو داره میدرخشه ... حالا پسرم چهارتا دندون بالا و چهاردندون پایین داره....

دنیای این روزهای ما

خونه رویایی ما ...

پسر نازنینم با وجود اینکه این روزها کلی کار دارم و شما هم به من اصلا اجازه نمیدی که به کارهام برسم و گاهی از این موضوع خسته میشم ولی باهمه این خستگیها احساس میکنم وقتی شما کنار من و بابایی هستی وجودت به ما نیروی مضاعف میده و چنان احساس خوبی باخنده هات کارهای تازه ات پیدا میکنم که مثل عکس فوق حس میکنم خونمون توی آسمونهاست .....

خدایا شکرت 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

فرزانه مامان آرین مهر
21 اسفند 91 7:18
خدا کیاراد جون را براتون حفظ کنه


ممنون عزیزم...
ناهید
21 اسفند 91 12:44
خوش به حالتون که دارید اسباب کشی میکنید...خیلی حس خوبی داره.....


عمه جون حس خوب موقعی که جابه جا شدی و همه وسایل را سرجای خودش گذاشته باشی وگرنه اگر مثل ما تنها باشی باید جای مامان رویا وبابا کورش باشی تا بدونی چه حسی داره.....


n
21 اسفند 91 12:46
کیاراد جان...دقیقا" داری مثل بقیه پسر بچه ها شیطونی میکنی..چون پارسا هم برای رسیدن به هدفهاش تمامی موانع را با موفقیت طی میکنه، یعنی ما تصمیم گرفتیم برای راحتی جون خودمون هم که شده دیگه مانع جایی نذاریم


آفرین عمه جون که موانع را برداشتید....
حامی
21 اسفند 91 22:16
چقدر خوب...چه حس خوبی....کاش ما هم....
sheida
23 اسفند 91 19:28
pesari to k mazlum budi pas chera sheituni mikoni????azizam baraye asbab keshi be maman roya komak kon!!!khale junam shoma ham khaste nabashi


مرسی شیدا جونم.....