اولين باران...
ديروز از صبح هوا ابري بود و باد همراه با خاكي هم ميوزيد از اون بادها كه بعد از اتمام كل خونه احتياج به يك گردگيري حسابي داره ....از صبح آرزو كردم اي كاش يكم بارون بياد تا با كيارادم بريم داخل حياط تا عكس العملت در مقابل بارش بارون را ببينم چون اين دفعه اولي بود كه باريدن بارون را ميديدي... ولي انگار كه آسمون اصلا قصد باريدن نداشت و فقط ابري بودن و دلگير بودن پاييز را ميخواست به ما نشون بده ....ما هم به خاطر اينكه كمتر از اين روز ابري دلگير بشيم يك ساعتي رفتيم خونه خاله كبري همسايه و دوست مهربونمون...من به خاله گفتم كه از صبح چند بار فكر كردم كه بارون مياد و خواستم كه با كياراد بريم حياط تا براي اولين بار بارون را ببينه ولي ديدم كه صداي برگ د...