کیارادکیاراد، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره
روناکروناک، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

روزهای رویایی....DEARM ON

اصفهان خونه مادرجون

وقتی اصفهان میریم خونه مادرجون چون سرگرمیهات کمتر میشه یه کم بیشتر از خونه مامان عفت جون شیطونی میکنی و از این بابت مامانی را یه کم خسته میکنی مثلا دائم میری داخل پاسیو البته دست به چیزی نمیزنی ولی رفتن داخل پاسیو و بیرون اومدن خیلی خطرناکه چون نیمه راه تصمیم میگیری که بشینی و تا به حال چند بار خواستی که بیفتی ....البته مادرجون راه حلش را پیدا کرده و تمام مبلها را برعکس دور پاسیو میچینه و دیگه شما نمیتونی بری و خیال مامان رویا هم از این بابت راحت میشه....ولی حالا خودت به چیدمان جدید خونه مادرجون فکرکن....  یه زمانهایی هم با پارسا و پریسا سرگرم میشی البته با پارسا کمتر انگار هنوز نمیدونید که چطور با هم بازی کنید ولی در شیطنت به خوبی&n...
28 مرداد 1392

عشق ما خونه مامان عفت جون

دوهفته ای میشد که سه تایی اصفهان بودیم البته این بار یه تفاوتهایی با همیشه داشت اول از همه به خاطر پذیرفته شدن خاله رعنا جون در مقطع دکترا که این موضوع یه دنیا شادی و خوشحالی را به ما بخشیده بود دوم به خاطر نامزدی خاله رعنا جون که این موضوع نیز به خودی خود شادی آفرین بود ..... کیاراد  جون مامانی هم توی این روزها یه زمانهایی خیلی خوب و یه وقتهایی هم نق نقو میشد ولی در کل پسر خوبی بودی و مامانی راضی بود البته به غیر از غذا خوردن که هر موقع اصفهان میریم و سرگرم میشی دیگه غذاتو خوب نمیخوری و خاله راحله جون با هزار تا ترفند و کلک غذاتو بهت میده...... این بار هم کلمه های جدیدی یاد گرفتی مثلا رامین و که خیلی هم دوسش داری آمین صدا میکردی......
27 مرداد 1392

نتیجه مسابقه نی نی شکمو

پسر گلم بالاخره عید فطر مسابقه نی نی شکمو هم به پایان رسید هر چند از اواسط مسابقه میدونستم که جزء برندگان نیستی ولی دختر خاله ها حسابی برای جمع آوری رای تلاش کردندولی خب باز هم رای های شما کم بود ولی بااین وجود مسابقه جالب و سرگرم کننده ای بود .... تقریبا دوروز بعد از اعلام نتایج وقت کردم که نتیجه نهایی را ببیننم و شما نی نی شکموی مامان رویا با جمع آوری 203 رای نفر هفتادم (70)در بین هفتصد و پنجاه و سه(753) نفر شده بودی .....البته در نیمه راه مسابقه هر بار که نتایج را اعلام کردند یکبار در جایگاه شصت و پنجم و باردیگر در جایگاه چهل و ششم  و در نهایت هفتادم بودی..... پسر گل مامانی این یه مسابقه ودر اصل یه بازی بود که برای ما برد و ب...
26 مرداد 1392

بازم یه خبر دندونی......

چند روزی میشه که توی دهنت یک دفعه چها تا مروارید کوچولوی دیگه پیدا شده پسر خوشگلم ....حالا هشت تا دندون بالا داری و چهارتا پایین البته باید منتظر چهار مروارید خوشگل دیگه پایین دهنت باشیم چون لثه پایینی حسابی متورم شده و نشانه هایی از رویش مروارید های کوچولو داره....الهی مامان فدات بشه پسرم که دیگه داری بزرگ میشی....اینقدر زمان زود میگذره که انگار همون دیروز بود که نگران در اومدن اولین دندون توی اون دهن قشنگت بودم  نکنه که تب کنی ، نکنه بی تابی کنی و من اینجا تنهایی ندونم که باید چه کاری واست بکنم ....ولی اینقدر که پسرم ، تو پسر خوبی بودی که اصلا مامانی را نگران نکردی و در نهایت آرامش و صبوری تحمل کردی تا به این مرحله رسیدیم....خدایا...
14 مرداد 1392

کیاراد مهربون من....

هفته پیش بابایی مشغول شستن ماشین بود که شما هم خیلی خیلی کمکش کردی   مامانی هم که دید حسابی از کمک به بابایی لذت میبری اجازه داد که هر جور که دوست داری بازی کنی خلاصه این که حسابی بازی کردی و خودت را خیس خیس کردی و من از دیدن این که چقدر با لذت بازی میکنی دو چندان لذت میبردم.....     خلاصه این که دو ساعتی بازی کردی و وقتی حسابی کثیف و خیس شدی دیگه اومدیم داخل و مستقیم راهی حمام شدیم .... و با این که دو ساعتی بود که با آب بازی میکردی ولی باز هم با گریه از حموم اومدی بیرون.....الهی مامان فدای تو بشه که عاشق آب و بازی با آب هستی.... ...
13 مرداد 1392

یعنی کیاراد من شیطون شده ؟؟؟؟؟

مامانی نمیدونه کیاراد جون شیطون شده یا بازیگوش یا کنجکاو  یا همه باهم ؟؟؟؟؟؟؟ این روزها کلی کارهای جدید انجام میدی ، خیلی داناتر از قبل شدی و بیشتر از قبل به  کارهای بزرگترها دقت میکنی و اطرافت را با یک نگاه کنجکاوانه برانداز میکنی و دوست داری هر کاری را که میبینی تقلید کنی ...البته به غیر از تقلید از بزرگترها خودت هم کارهای ابتکاری و خلاقانه زیادی انجام میدی که صد البته در بیشتر این مواقع این مدل کارها برای سن شما بسیار خطرناکه و من و بابایی دائم باید حواسمون بهت باشه که مبادا آسیبی به خودت بزنی  البته ما از این بابت راهکارهایی انجام دادیم و سعی کردیم کلیه وسایل پرخطرمون را همون طور که قبلا ...
1 مرداد 1392

مسابقه نی نی شکمو

    فقط کیاراد  456      نی نی شکموی من کیاراد جونم شما با عکس بالا توی مسابقه نی نی شکمو شرکت کردی االبته عکسهای دیگه ای هم داشتی که مامانی خیلی خیلی دوست داره ولی خب بالاخره این عکس برای مسابقه انتخاب شد..... راستی پسرم این پست مسابقه را با کلی نظرات دوستانی که بهت رای داده بودند بعد از چند روز مامانی اشتباها حذف کرد و حالا دارم دوباره واست مینویسم و کلی ناراحتم به خاطر یادگاریهایی که دوستان واست گذاشته بودند خیلی حیف شد ولی دیگه پیش اومد امیدوارم اگه دوباره به وبلاگ ما اومدند بازم واست یادگاری بنویسند....... حالا اینم چند تایی دیگه عکس از نی نی شکمو ی من...... &nbs...
17 تير 1392

به خونه برگشتیم.....

پس از تقریبا یک ماه سفر دو نفره ما به پایان رسید ، هفته پیش بابایی به اصفهان اومد و جمعه به همراه هم به خونه برگشتیم...... توی این مدتی که اصفهان بودیم کلی به گل پسرم خوش گذشت به قدری خونه مامان عفت جون مشغول بازی و شیطنت بودی که حتی برای غذا خوردن هم آروم و قرار نداشتی و اصلا غذا خوب نمیخوردی .... خصوصا این روزهای آخر به نظرم میومد از همیشه شیطون تر شده بودی ودیگه مامانی را حسابی خسته کرده بودی و هرچند میشد حالا که بابایی اومده چند روزی بیشتر بمونیم ولی دیگه از بابایی خواستم که زودتر بریم خونه چون بعضی اوقات احساس میکردم دیگه کلافه شدم و کنترل رفتارت از دستم خارج شده ، مثلا اگه چیزی میخواستی و بهت نمیدادیم گریه میکردی و این موضوع کلی ذهن...
4 مهر 1392

پسر خوب مامان و بابا

پسر گلم این روزها حسابی بازیگوش و شیطون شدی البته نمیدونم واقعا یه بچه شیطون هستی یا که فقط بازی میکنی چون که شیطنت هات طوری که میخوای سرخودت را گرم کنی ودائم داری از میز و صندلی بالا میری و من وبابایی از این موضوع کلی نگرانیم و میترسیم که آسیبی به خودت بزنی چون تا به حال چند مورد از روی میز خوردی زمین و ما کلی ترسیدیم ....البته با بابایی به این نتیجه رسیدیم که باید خونه را از اینی هم که هست ایمن تر کنیم تا خیال خودمون راحت تر باشه واسه همین اولا همه مبلها را به دیوار تکیه دادیم دوما همه میزهای پر خطر را به اتاق دیگه ای منتقل کردیم و در اتاق رابستیم ..... حالا خودت فکر کن خونمون چه شکلی شده...  مدتی هم هست که به سی دی های خودت خیل...
22 خرداد 1392